خلاصة:
در این مقاله به چگونگی بهکارگیری نظریه اعتباریات علامه طباطبائی در حل یکی از مسائل علم اقتصاد یعنی رابطه بین اخلاق و اقتصاد میپردازیم. پیوند بین اخلاق و اقتصاد در سنت ارتدوکس مکتب نئوکلاسیکی اقتصاد، همواره چالشانگیز بوده است. در این سنت تلاش شده است تا این پیوند در قالب مفاهیم مطلوبیت و ترجیحات یا در چارچوب اقتصاد رفاه برقرار شود؛ ولی همانطور که نشان دادهایم، به دلیل مسائلی چون ابهام ذاتی معنای مطلوبیت، تناقض در بهکارگیری مفهوم مطلوبیت و در نهایت تضاد خودگرایی و مطلوبیتگرایی در چارچوب روششناسی فردگرایانه اقتصاد نئوکلاسیک، این پیوند به سرانجام مطلوب نمیرسد؛ بلکه عملا اقتصاد رفاه دچار تناقض میشود و نمیتواند از تجمیع انتخابهای فردی به انتخابی اجتماعی برسد. ایجاد ارتباط بین اخلاق و اقتصاد، مستلزم ایجاد ارتباطی معقول بین ارزشهای اخلاقی و اقتصادی است. به دلایل گفتهشده، در رویکرد سوبژکتیویستی و فردگرایانه مکتب نئوکلاسیک این ارتباط ناممکن میشود. خواهیم دید که با تغییر رویکرد و استفاده از مفهوم اعتباریات علامه، میتوان راهحلی برای این مسئله ارائه داد؛ به این معنا که اگر مطلوبیت به مثابه یک اعتبار اجتماعی وضع شود، به دلیل ماهیت بینالاذهانی اعتباریات، مطلوبیت از عینیت و اطلاق کافی برای برقرای پیوند بین ارزشهای اخلاقی و اقتصادی برخوردار خواهد بود و لذا امکان ایجاد پیوندی معقول بین اخلاق و اقتصاد فراهم میآید. این رویکرد میتواند به عنوان آغازی بر یک روششناسی در اقتصاد اسلامی بر مبنای نظریات علامه نیز مد نظر باشد.
ملخص الجهاز:
خواهیم دید که با تغییر رویکرد و استفاده از مفهوم اعتباریات علامه، میتوان راهحلی برای این مسئله ارائه داد؛ به این معنا که اگر مطلوبیت به مثابه یک اعتبار اجتماعی وضع شود، به دلیل ماهیت بینالاذهانی اعتباریات، مطلوبیت از عینیت و اطلاق کافی برای برقرای پیوند بین ارزشهای اخلاقی و اقتصادی برخوردار خواهد بود و لذا امکان ایجاد پیوندی معقول بین اخلاق و اقتصاد فراهم میآید.
در این سنت فکری به تبع تحولات در دوران مدرن، مفهوم کنش و نیز خیر و خوشبختی تغییر کرده است: اولاً به تبع بحث نتایج ناخواسته کنش که با اسمیت مطرح شد، این پیشفرض وجود دارد که در حوزه اقتصاد، نیت اخلاقی افراد ربطی به نتایج کنش آنها ندارد؛ happiness good لذا اگر به زبان فلسفه اسلامی سخن بگوییم، «حسن فاعلی» مدخلیتی در ارزیابی اخلاقی کنش اقتصادی افراد ندارد و از سویی با فرض دست نامرئی، «منفعتطلبی شخصی» نهتنها با منافع جمعی در تضاد قرار نمیگیرد، بلکه همسو با آن است؛ ثانیاًً به تبع اصل «مطلوبیت»، 1 «لذت» 2 و «منفعت» 3 اموری خوب و خیر به شمار میآیند ثالثاًً با توجه به فردگرایی و نگاه سوبژکتیویستی 4 حاکم بر مکتب نئوکلاسیک، تنها معیار داوری و قضاوت درباره این خوبی (مطلوبیت)، خود فرد است.