خلاصة:
ادبیات. زبان و سوّال از بودن
نگارنده: دکتر حسین مرادی!
حکده
زبان قادر نیست دانشی ازچیزهای خارج از وجود انسان را به ما بدهدء فقط میتواند
روابط آنها را و نیز خود آنها را بشناسد. طبق نظر موریس بلانشاو منتقدء نویسنده و نظریه
پرداز ادبی فرانسوی» زبان به جای نشان دادن یک شیء آن را مالک میشود و درنهایت آن
شیء به زبان تبدیل میشود. زبان شیء را از بین میبرد. بلانشاو این را "نامیدن" میداند و
آنامیدن" به نوعی تحمیل کردن است. اما زبان در نظر بلانشاو نیرویی خلاق دارد. زبان با این
نیرو فاصلهای بین معنای یک گفتار و خود گفتار ایجاد میکند تا اینکه زبان به فضایی تبدیل
شود که دیگر چیزی را نشان نمیدهد بلکه اجازه میدهد همه چیز همانگونه که هستند خود
را نشان دهند. در این مفهوم» زبان یا نوشتن معنای پذیرفته شده برای هر چیز را از میان بر
میدارد. علاوه بر این عمل از میان برداشتن «برون» هر چیز را مورد سوال قرار میدهد و
وضعیت بودن را با نام «نتیجه محور نبودن» (worklessness) بیان میکند.
این فضای («نتیجه محور نبودن» فضای خنئی است که آبودن" هر چیز را نشان میدهد.ء
بدین معنا که "بودن" هیچگاه فرم کاملی به خود نمیگیرد. زیرا چیزی به نام "دیگری" که
همیشه ناشناخته است در خارج از بودن هر چیزی در حال کنش و واکنش با آن چیز است.
در این فضا رابطهی ناهمگن و خلاق بودن با هم امکان پذیر میشود. دراین نوع ارتباط
اجزای تشکیل دهنده هر چیزی از هم فاصله میگیرند و آن چیز به یک هویت بسته و محدود
نمیرسد. بر اساس این نوع ارتباط بودن یعنی ارتباط بین اجزاء.
ملخص الجهاز:
com) 10 مقدمه موريس بلانشاو، منتقد، نويسنده و نظريه پرداز ادبي فرانسوي قرن بيستم ، در مقاله "ادبيات و حق مردن ،"(Literature and the Right to Death) نوشته اي که در آن مفهوم ادبيات را تشريح مي کند، استدلال مي کند که ادبيات بايد خود را و هر آنچه را که به آن مي پردازد مورد سؤال و تفکر مجدد قرار دهد:" اين سئوال زبان را مورد خطاب قرار مي دهد، در پشت نويسنده و خواننده ، به وسيله زبان که به ادبيات تبديل شده است .
"٣ در اينجا بلانشاو پيشنهاد مي کند که زبان هر چيزي خارج از خود را نفي مي کند و از 1 - Maurice Blanchot, 'Literature and the Right to Death' in The Gaze of Orpheus, trans.
لزلي هيل به طور خلاصه آنچه را که ادبيات در اين حرکت دنبال مي کند اينچنين بيان مي کند:"در حقيقت ، بلانشاو استدلال مي کند، آنچه که ادبيات در اين چرخش دنبال مي کند واقعيت دنيا به آن صورت که زبان بيان مي کند نيست ، مفهوم بخشيدن به شي ء از طريق واژه ها هم نيست ، پژواک صوتي واژه ها که عاري از معنا دادن هستند نيز نيست ، بلکه چيزي ريشه اي و بنيادي تر است ، زيرا اين شرايط عملکردهاي ديگراست :"گونه به گونه شدن اشياء قبل از مفهوم سازي از اشيآء پيش از 1 - Leslie Hill, Blanchot: Extreme Contemporary, p.
بلانشاو درباره عمل "فاصله سازي " استدلال مي کند که چگونه زبان به عنوان يک فضاي خنثي اجازه مي دهد اشياء همزمان ناپديد شوند و ظهور پيدا کنند:"لحظه روشن شدن يک اثر ادبي همانند يک درخشش جرقه اي است ، درخشندگي مواج خود اثر هنري - حضور کاملش در يک آن ، پديدار شدني همزمان .