خلاصة:
عرفان و تصوف با وجود شباهت های ظاهری در برخی از آداب، در طول تاریخ اساسا
متمایز از هم بوده اند. عرفان ریشه در قرآن و سنت داشته؛ اما تصوف ریشه ای التقاطی
دارد. این ریشه داری ناشی از تاثیری بوده که دین فطری بر انسان دارد و آدمی را به
سوی زهد و از آن جا به معرفت نفس رهنمون می سازد. درطول تاریخ مشرب صوفیه به
بیراهه رفت و به سوی تفسیرهای به رای از کلام خدا و معصومین) علیهم السلام (
کششیده شد. آنچه که امروزه به عنوان صوفی معرفی می شود، یقینا از حق و حقیقت به
دور است. تفسیر قرآن بر اساس شهود ناشی از حالتی درونی، که بر اثر اذکار، افعال یا
تفکر در انسان به وجود می آید، اگر صحیح و یقین آور باشد، فقط برای شخصی که رخ
داده حجت بوده و قابل انتقال به غیر نیست و برای دیگران حجت نخواهد بود. در نتیجه
این مکاشفات به تاویل های ناصحیح و تفسیر به رای منجر شده و نمی تواند منبع تفسیر
قرآن واقع شود. این پژوهش با روش توصیف وتحلیل متن و به شیوه کتابخانه ای، درصدد
واکاوی اختلاف آراء عرفان و تصوف و نقش آن در تفسیر قرآن است.
ملخص الجهاز:
(نصر، 1356، ص 53- 52) در واقع صوفی در عمل همان عارف بوده و هدفشان یکی می باشد، البته این امر برای همه صوفیان نیز صدق نمی کند؛ زیرا در هر زمانی ریا کاریانی بوده اند که اساس کارشان تزویر خلق بوده؛ اما بعد ها مشرب صوفیه به بیراهه رفت و سر از آداب خلاف سنت و تفسیرهای به رأی از کلام خدا و معصومین (علیهم السلام) درآورد.
تاریخچه تصوف و عرفان عرفان و تصوف با وجود شباهت هاي ظاهري در برخي از آداب، در طول تاریخ اساساً متمايز با يكديگر و مجزاي از هم هستند؛ چراكه عرفان پیشینه و ريشه در آموزه هاي ثقلين دارد؛ يعني منشأ آن قرآن و سنت (قولي، فعلي و تقريري) پیامبراکرم و اهل بیت (علیهم السلام) است، به عنوان نمونه تاکید حضرت رسول اکرم (صلی الله و علیه وآله وسلم) بر عرفان که فرمودند؛ «من عَرَفَ نفسَه و فقد عَرَفَ ربَّه» (الواسطی،1376، ص452) یا سخن حضرت علی (علیه السلام) که می فرمایند؛ «العارفُ مَن عَرَفَ نفسَه فَأعتَقَها و نَزَّهَها عَن کُلِّ ما یبعدها : عارف کسی است که نفسش را شناخت و آن را آزاد کرد و از هر چه او را از خدا دور می کند پاکش کرد.
از آن جا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اهل بیت ایشان (علیه السلام) به باطن قرآن توجه کرده اند، اهمیت این روش و بحث در مورد شناسایی گونه های صحیح از ناصحیح آن، آشکار می شود.