ملخص الجهاز:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) عقرب *نویسنده:کریستینا راینیگ مترجم:رضا نجفی آدم نرمخو و مهربانی بود.
از او پرسیدند:«چرا نمیروی میان مردم؟»خودش را در آینه نگاه کرد و متوجه حرکت زشت و عصبی در عضلات گوشهی لبش شد و گفت:«آدم خوبی نیستم.
عقرب به چشمانش فکر کرد که فاصلهشان از هم بسیار کم بود و از وسوسه اینکه از نزدیکبینی خانم سوء استفاده کند و دو چندان از او پول بگیرد،صرفنظر کرد.
در کتابفروش کتابی پیدا کرد که مدتها بود دلش میخواست آن را داشته باشد.
عقرب به لالهی گوشهایش فکر کرد و کتاب را سر جایش گذاشت و کتاب دیگری برداشت.
زمانی که میخواست پول آن را بدهد،یکی از آن آدمهایی که کتابباز هستند،جلویش سبز شد و شکوهکنان گفت:«این همان کتابی است که سالهاست دنبال آن میگردم.
حالا تو داری آن را میخری؟»عقرب به حرکت عصبی و زشت گوشه لبش فکر کرد و گفت:«بسیار خوب،شما کتاب را بردارید."