ملخص الجهاز:
"بیژن ارژن مکن فراموشم خواستم تا برای دلدارم نامهای عاشقانه بنگارم بنویسم که عاشقت هستم بنویسم که دوستت دارم بنویسم مکن فراموشم بنویسم بیا به دیدارم کمکم از شوق چشم من لرزید خون چکید از نگاه غمبارم لب خود را به گریه آغشتم تا بر آن نامه بوسه بگذارم محمد سعید میرزایی قطرهء ماه قطرهای از ماه شبها میچکد بر بسترم میشکوفد شعلههای پرسش از خاکسترم تا ستیغ نور میپاشد به شب سرب مذاب میتراود گرد نقره بر تمام پیکرم تشنگی در لهله خورشید میرقصد حریص تا بنوشد چاکهای خشک لبهای ترم میدود دیوانهای در من که با هر خندهاش زخم سرخی میخزد بر شانههای باورم مینشیند در هجوم دخمهها اندیشهای رویش پرواز تا ژرفای رگهای پرم خاطراتی تلخ،نه شرین!نمیدانم ولی ساده میپوسم کنار خاطرات دفترم در میان فکر و حیرت عاقبت گم میشوم جرم من-اندیشهء بیمرز-شاید کافرم سالها صدها سئوال بیجواب و باز هم قطرهای از ماه شبها می چکد بر بسترم."