خلاصة:
نظریههای عمومیت یافته نزد اندیشمندان روابط بینالملل را میتوان به دو طیف تقسیم بندی کرد. طیف
اول نظریه هایی که به فهم ما از سیاست جهانی از نظر محتوایی کمک میکند و به نوعی به قدرت سخت،
عینیت ها و محسوسات تاکید دارد، ازجمله؛ واقع گرایی، لیبرالیسم و جامعهشناسی تاریخی و طیف دوم
نظریههایی که به مسائل هستیشناسانه و معرفت شناسانه توجه بیشتری دارند و به جنبههای قدرت نرم و
غیرعینیتها و غیرمحسوسات تاکید دارند. طیف دوم در واقع بیتوجهی و یا ناتوانی نظریه های طیف اول را
پوشش میدهند. بهعبارتی؛ بسیاری از پدیده های نظام بینالملل، از جمله؛ معنویت، انقلاب، جنبشهای
اجتماعی، مسائل روحی و ذهنی، هنجارها و ارزشها از منظر نظریه های طیف اول مغفول مانده است که
طیف دوم نظریهها تاحدود زیادی قابلیت توجه به این پدیدهها را دارا میباشد. انقلاب اسلامی نیز از جمله
این پدیدهها بوده که از نظر نظریههای روابط بینالملل طیف اول غافل بوده و حتی قدرت تبیین این موضوع
را نداشته اند. سوال اصلی مقاله اینکه؛ انقلاب اسلامی چه جایگاهی در نظریه های روابط بینالملل دارد. در
پاسخ میتوان گفت؛ در رابطه با انقلاب اسلامی و نظریه های روابط بین الملل؛ دو نوع نظریه وجود دارد، اما از
غافل مانده است که پاسخ سوال؛ موضوع بررسی این تحقیق است که جایگاه » نقش دین « یک امر مهم یعنی
تبیینی برای نسل سوم نظریهها را باز کرده است که به آن خواهیم میپردازیم. روش تحقیق در این پژوهش
توصیفی – تحلیلی میباشد و گردآوری به صورت کتابخانهای و اسنادی است.