"باید پرسید این چه ملاکی است که نگارش آراسته به زیباییهای ادبی را غیر مقبول مینمایاند؟آیا اگر اندیشمندی توانا با قدرت اندیشه و هنر بیان، بتواند سخن خوب را خوب و در عین حال زیبا ادا نماید دشواری و فریب ایجاد کرده است؟یا نه، بلکه آن قلم به دست مکرهی که مجبور شده بدون ارائه اندک مطلب مفیدی و یا دلیل روشنی، صفحهای را سیاه نماید، هم خود را فریفته و هم بر مخاطب خویش مکر نموده است.
و نیز اگر در این مقاله، یافتهها و نظریات شخصی با آیات قرآنی و اشعار عرفانی که معانی و تفاسیر دیگری دارند، آمیخته شده است چرا به پارهای از آنها همراه با معانی، تفاسیر و برداشتهای صحیح اشاره نشده است؟3-این تذکر بسیار مفیدی است که شخصیتزدگی از آفات شناخت است(و نویسنده دانشمند مقاله، در اغلب تألیفات خویش آنرا متذکر شدهاند)و لکن باید توجه کرد که شخصیت آلایی، خود میتواند آفتی خطرناکتر از شخصیتزدگی برای شناخت باشد و عامل نیرومندی در انحراف اندیشهها و مسخ بینشها به حساب آید.
چیست که اگر مؤلف بزرگوار در مقاله خویش به چنین آفتی دچار شدهاند، چرا نمونههایی از آن بطور دقیق و مستند ارائه نشده است و اگر منظور، مظلوم نمایی فیلسوفانی چون هگل و مارکس است که امری دیگر میباشد و اگر ناقد میخواسته گرفتاری خود را در این مغالطه توجیه نمایدتا بدین طریق بتواند تصریح کند که:«این افراد از کسانی چون کانت و پوپر و هیوم تأثیر پذیرفتهاند پس آراءشان باطل است یا مذموم»باید گفت تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین!جالبتر از این، مثالی است که برای این موضوع آورده شده که اصلا ربطی به بحث ندارد."