ملخص الجهاز:
"مأوای مومن عشق، همان اضطراب مداوم رفتن است،نه با کولهباری از آواز شبنم و چرا:که اندک اشارتی از آفتاب، بر آفتاق آسمانش بس،تنا ترانه از درخت ببارد و عشق از سر انگشت آدمی.
شمارههای دیگر آن مجله را همه گم کردهاند.
مگو که تنهایی هست، هیچ کس را تاب این همه دانش نیست.
اما من نسبت به تو،از پس این مهم دشوار به آسانی برآمدهام،چرا که خوبی تو،خوبی خالصانه،همیشگی و رو به تزایدی است که هر امر دشوار را بر من آسان کرده است و جمیع مرزهای ناممکن را فرو ریخته است.
نادر ابراهیمی بگذار از عشق بگویم،او سلطان زندهء جهان است و ملکهء دلهای پاک.
او به ژرفی ژرفترین دریا با خشم خشمگینترین طوفان،اما به نرمی ریزش یک برگ در یک بامداد پاییز است.
سلین دیون انگار تمام آسمان به این پنجره آمده،که سقف کوچکمان چنین پرستاره است."