ملخص الجهاز:
"به نظر من، این اصول باید نه فقط به نوشتههای مردمپسند در معنای معمول، بلکه به همه نوشتههای فلسفی از هر نوع تعمیم داده شود، حتی به مطالبی که متخصصان برای متخصصان مینویسند، چرا که به کار گرفتن سبک نگارش خوب و زبان ساده متناسب، همواره ابلاغ معنا را، به هر کس که مخاطب نوشته باشد، تسهیل میکند و اگر کسی نمونه سبک خوب فلسفی را از من سراغ بگیرد، به نمونهای که در نظر دارم اشاره میکنم:به نوشتههای برتر اندراسل به عنوان بهترین سبک نگارش فلسفی دورههای اخیر.
البته مبادله اندیشه، متأسفانه به هیچ وجه معمولترین انگیزه نوشتن کتاب نیست، و اگر کسی به دلیل اینکه خودش را موجودی برتر میداند بنویسد و بخواهد این توهم را بر سایر مردم تحمیل کند، سبک نگارشش را تا جایی که ممکن است مبهم و دشوار میکند، امید میبندد که ابهام به عمق حمل شود و اگر بتواند، به جای زبان ساده با زبان فاضلانه مینویسد، لغات طویل را به کلمههای کوچک، و واژههای فنی نامأنوس را به زبان ساده ترجیح میدهد.
این سنت نه تنها به انتشار سیلی از کتابهای نازل میانجامد-کاش دنیا آنها را نبیند- و نه فقط کسانی را وادار به نوشتن میکند که ذوق و استعداد این کار را ندارند، و نه تنها وقت اینها را به نوشتن کتابهای بد تلف میکند-حال آنکه اگر به حال خودشان رهایشان کنند ممکن است معلمان قابل تحسین و حتی بزرگی از کار درآیند-بلکه سبک نگارش را هم فاسد میکند و بر عده«بزرگ نام شیدایان» میافزاید، زیرا کسی را که مطلب با ارزشی برای انتشار ندارد تشویق و غالبا مجبور میکند که نقصش را در پس پرده دودآلود جزئیات فنی و مبهم گویی و لفاظی پنهان کند."