خلاصة:
دو اصطلاح «الهیات بالمعنیالاعم» و «الهیات بالمعنیالاخص» ناظر به دو بخش از مباحث در فلسفه اولی هستند که در موضوع خدا و صفات او مشترکاند. حال سوال این است که این دو بخش چه نسبتی باهم دارند؟ آیا الهیات بالمعنیالاخص بخشی از مسائل الهیات بالمعنیالاعم است که به دلیل اهمیت و شرافت موضوع آن از الهیات بالمعنیالاعم افراز شده و یا الهیات بالمعنیالاخص مبحثی جداگانه در عرض الهیات بالمعنیالاعم است؟ آیا محتمل است الهیات بالمعنیالاخص علم مستقلی باشد؟ فیلسوفان دراینخصوص دو دیدگاه را برگزیدهاند. دیدگاه اول، الهیات بالمعنیالاخص را بخشی از الهیات بالمعنیالاعم میداند و به دلیل اهمیت و شرافت موضوع آن مستقل تدوین شده است و دیدگاه دیگر، الهیات بالمعنیالاخص را در عرض الهیات بالمعنیالاعم میشمارد که این دو علم دو بخش از فلسفه اولی هستند. موضوعات مسائل الهیات بالمعنیالاخص با برخی موضوعات الهیات بالمعنیالاعم مشترک است، اما روش بحث در الهیات بالمعنیالاعم با روش بحث در الهیات بالمعنیالاخص کاملا متفاوت میباشد. ضمن اینکه از منظر فیلسوفان، براساس ضوابط منطقی در تقسیمات علوم، الهیات بالمعنیالاخص، علم تحت الهیات بالمعنیالاعم نیست. ملاصدرا نشان میدهد که الهیات بالمعنیالاخص باید علم همعرض با الهیات بالمعنیالاعم باشد که هر یک از دو الهیات با روشی متمایز از دیگری، بخشی از فلسفه اولی را تشکیل میدهند و موضوع هر دو بخش موجود بما هو موجود است.
The two terms “ilahiyyat in its broad sense” and “ilahiyyat in its narrow sense” concerns two sections of first philosophy both dealing with God and His attributes. The question is what relation is there between these two sections. Is the latter a part of the former being separated from it for the precedence of its subject matter? Or, does it constitute a separate discipline in parallel lines with the former? Namely, is it possible to consider the latter as an independent discipline of knowledge, so that both constitute two separate sections of the first philosophy?Some philosophers preferred the former view but others the latter. Those with the latter view hold that the subject matters of the questions of “ilahiyyat in its narrow sense” are the same as some of those of “ilahiyyat in its broad sense’. However, their methods are different. Furthermore, according to the logical criteria in the division of different sciences, philosophers hold that “ilahiyyat in its narrow sense” does not fall under “ilahiyyat in its broad sense”. Mulla Sadra has demonstrated that the two ilahiyyat stand in parallel lines and each with different method constitutes a section of the first philosophy but both deal with being qua being.
ملخص الجهاز:
ابنسینا عبارت «خاص علم الهی» را برای الهیات بالمعنیالاخص بهکار برده است و ملاصدرا در شرح الهدایة الاثیریة، اصطلاح «الالهیات بالمعنیالاعم» را بهکار برده است (صدرالدین شیرازی، بیتا، ص219) و طبعاً بهکارگیری هریک از این دو عنوان مستلزم بهکارگیری عنوان دیگر است.
این قول با تصریح علامه طباطبایی تأیید میشود که در نهایة الحکمة میگوید: مرحله دوازدهم در حقیقت مسائلی است که به مرحله وجوب و امکان تعلق دارد، ولی به دلیل اهتمام به این بحث و شرافت موضوعش، آن را مرحلهای جداگانه قرار دادهاند (طباطبایی، 1362، ص67) و شاید بیان ملاصدرا در تعلیقات بر الهیات شفا هم مؤیّد بر این مدعا باشد؛ چراکه وی تصریح میکند که علم الهی به معنای عام، مشتمل بر دو فن است: یکی فن مفارقات و دیگری فن کلیات و موضوع هر دو فن نیز «موجود مطلق من حیث هو هو» است (صدرالدین شیرازی، 1382، ص16).
همعرض و مستقل بودن الهیات بالمعنیالاخص از الهیات بالمعنیالاعم اما از نظر استاد مصباح یزدی اَوْلی آن است که مسائل مدوّن در نهایة الحکمة را که مجموعه مسائل الهیات بالمعنیالاعم است، دو قسم همعرض قرار دهد؛ یکدسته، مسائلی است که محمولات آنها امور عامه است و اختصاص به موجود معین و خاصی ندارد و موضوع آنها نیز موجود مطلق است.
البته گاهی برخی از احکام در الهیات بالمعنیالاعم بهنحو قضیه خارجیه هم مصداق دارند؛ زیرا موضوع الهیات بالمعنیالاعم موجود مطلق است که وجود آن بدیهی است و این موجود به حکم عقل تقسیم به واجبالوجود و ممکنالوجود میشود.