ملخص الجهاز:
بنابراين ميشود گفت که شايد يکـي از دلايل ـ چون ما نميتوانيم فقط يک دليل براي موفقيـت کتـاب بـيشـعوري در جلـب مخاطب سراغ بگيريم و بايد از دلايل موفقيت يک کتاب صحبت کنيم ـ ميتوانـد آنچـه که در کتاب بيشعوري مورد اشاره قرار ميگيرد، باشد.
يکي اينکه پرسش شما اين است که چرا برخي مردم کتاب ها را در جامعه ايران با توجه بـه آمـار، کمتـر مطالعـه ميکنند که آن دلايل قابل بحثي دارد، اما چرا کتاب هايي مثل بيشعوري در يـک دوره ، و مثلا در دوره اي ديگر «خداوند قلعه الموت «، »خواجه تاجدار» و غيره موفق مـيشـوند.
اگر برگرديم به فلسفه آلمان و از منظر والتر بنيـامين nfliesWalter Bendix Scho) (Benjaminنگاه کنيم دو نوع تجربه داريم : يکي تجربه سطحي يا توريستي (Erlebnis) است و ديگري تجربه عميق و مدت دار (Erfahrung) بنابراين بايد اين پرسـش را مطـرح کرد که تجربه خواندن يک کتاب در ايران ، غير از اينکه آمار چه چيزي را نشان ميدهد، کدام کتاب مورد استقبال قرار گرفته و کدام کتاب ها مورد استقبال قرار نگرفته ، يـا زمـان مطالعـه چقـدر اسـت ؛ ايـن اسـت کـه آيـا تجربـه خوانـدن کتـاب يـک تجربـه عميـق يـا تجربه سطحي و توريستي است اينها بايد مورد بحث قرار بگيرد.
بـه ايـن دليـل مـن تصـور ميکنم که اين کتاب يک مقدار از آن استرئو تايپ هايي (stereotype) (کليشـه ) کـه مـا ايرانيان گرفتار آن هستيم مملو است و شايد اگر ما مخاطب محور نگـاه کنـيم ، مـيتوانـد يکي از دلايل موفقيت کتاب همين باشد.