یادداشت، از دوستان جان آزما؛ اگر بتونن دهن باز کنن... المتفرقات

». اما ديدم شايد تشبيه به گياه تشبيه خوبي نباشه،اما اين گياه اصلا ضعيف نبوده و نيست و هي بلندتر و کشيده‌تر شده و هي اميد‌هاي از دست رفته با تعطيل شدن نشريه‌هاي ادبي و فرهنگي را به سمت خودش کشيده. بگيم فلان دخترِ بيست و سه ساله ازدواج کرد. ميگن خب ديگه وقتش بود. بگيم فلان پسر بيست و سه ساله ازدواج کرد. بگيم فلاني بيست و سه سالگي دکتر شد. حالا بگيم يک نشريه‌ي فرهنگي- ادبي خوب و وزين و بي حاشيه و بي سروصداي بيست و سه ساله داره منتشر مي‌شه. براي من در اين شهر دفتر مجله‌اي وجود دارد که سال‌هاست با خاطرات خوش همراه شده. در اين ميان او سرسخت بود و هست. اما ندا عابد، آقاي اعلم و دوستانشان در آزما هرطور بود تاب آوردند و از پيش رفتن دست نکشيدند.