خلاصة:
فیلیپس فیلسوف دین ناواقعگراست که منکر واقعیت امور دینی ازجمله «خدا» و «نفس» و «رستاخیز» و... است؛ اما بهعنوان یک مسیحی سعی دارد برخلاف نکتۀ ذکرشده، با ارائۀ معنایی جدید از نفس، معنای جاودانگی و خلود آن را به حیات اخلاقی داشتن تحویل ببرد. برهمیناساس، جاودانگی نفس را معادل گذشتن از امیال نفسانی برای وصول به حیات اخلاقی تعریف میکند و خلود آن را به مشارکت انسان در زندگی با خدا معنا میکند و رویکردی عملگرایانه در مقام تبیین گرامر جاودانگی در پیش میگیرد. این پژوهش نشان داده است در دیدگاه وی بهلحاظ معناشناختی، مرز مشخصی میان الحاد و ایمان باقی نمانده است. ازسوی دیگر، مبنای این رویکرد آن است که اخلاق صرفاً مبتنیبر دین است؛ درحالیکه عمدۀ نظریات امروزین در حوزۀ فرااَخلاق این نگاه به رابطۀ دین و اخلاق را نفی میکنند. همچنین، مشخص میشود این رویکرد بهمعنای جاودانگی با نحوۀ زندگی دینی مسیحیان در تعارض است.
As a philosopher of religion who believes in anti-realism, Phillips denies the reality of religious matters such as "God", "soul", "resurrection" and so on. But as a religious Christian, He tries to reduce the meaning of immortality of the soul into having a moral life. Accordingly, he defines the immortality of the soul as equivalent to ignoring desires and achieving a moral life. Its immortality means man's participation in living with God. So he takes a pragmatic approach in explaining the grammar of immortality. This article has shown that in his view, semantically, there is no clear boundary between atheism and faith. On the other hand, the basis of his pragmatic approach is that ethics is based solely on religion, while most current theories in the field of meta-ethics reject this view of the relationship between religion and ethics. It also turns out that his view about immortality conflicts with the religious life of Christians.
ملخص الجهاز:
درمجموع میتوان ادعا کرد در پژوهش حاضر برای نخستینبار سعی شده است با تأکید بر آثار فیلیپس، تبیینی جدید از نگاه ناواقعگرایانه و ناشناختگرایانۀ وی دربارۀ گرامر جاودانگی نفس ارائه شود که این تبیین و تحلیل نسبت به آثار کنونی فارسی، سعی میکند در عین دقیقبودن تا حد زیادی نگاه تحویلگرایانه و ابداعی فیلیپس را در بحث جاودانگی باتوجهبه مبانی فلسفی وی تشریح کند و درضمن، باتوجهبه نگاه منتقدان معاصر فیلیپس و دیدگاههای اختصاصی نگارنده، به نقد نظریۀ فیلیپس پیرامون جاودانگی نیز بپردازد.
دغدغۀ اصلی فیلیپس در ارائۀ تفسیری جدید از جاودانگی، طرح این باور بهگونهای است که هیچ دلیل غیردینی (تجربیـفلسفی) نتواند آن را نقض کند و بهتبعِ آن، ایمان مسیحی که برمبنای اعتقاد به جاودانگی است، خدشهدار نشود؛ بنابراین، با نگاه ناواقعگرایانه و ناشناختگرایانۀ خود درصدد ارائۀ تفسیری از معنای نفس است تا قابلیت ارزیابی فلسفی و تجربی نداشته باشد و صرفاً در نحوۀ زندگی دینی معنای خود را کسب کند.
فیلیپس در توضیح این نکته که «چگونه خودآگاهی مدنظر او با ابدیت و جاودانگی همراه است؟» بیان میکند آنچه در مسیحیت با عنوان نفس و خودآگاهی فردی مطرح شده است، با مسائل اخلاقیای مرتبط است که در دین مطرح میشود؛ زیرا اقتضای انجام هر عمل اخلاقی، ارادۀ فرد است و تحقق اراده در هر عمل اخلاقی بدون هوشیاری و آگاهی فردی امکانپذیر نیست؛ اما اینکه فرد چگونه عمل کند تا عملکرد او اخلاقی تلقی شود، به زمینه و نحوۀ زندگی دینیای وابسته است که او در آن مشارکت دارد.