خلاصة:
متون جامعهشناسی و روانشناسی دین و دادههای توصیفی بدست آمده از پیمایشها و تحقیقات متعدد در جوامع مختلف، از جمله ایران، همگی حکایت از آن دارند که در طیف وسیعی از سنجهها، زنان مذهبیتر از مردان هستند. با وجود این، تبیین چرایی آن هنوز یک معمای علمی محسوب میشود. در مقالة پژوهشی حاضر، ابتدا تلاش گردید در سطح نظری با مروری تحلیلی بر تبیینهای نظری مربوط به شکاف جنسیتیِ مذهبی در ادبیات جامعهشناسی، استدلالهای اصلی تئوریهای جایگاه ساختاری، محرومیت، جامعهپذیری، و ریسکپذیری/ریسکگریزی در قالب فرضیات تحقیق، استخراج و فرموله شوند. سپس، در سطح تجربی تلاش گردید تا با مقابلة این فرضیات با دادههای حاصل از جمعیت ملّی مسلمانان ایرانی میزان انطباق و تناظر فرضیات یا پیشبینیهای نظری مزبور با دادهها و شواهد تجربی مورد ارزیابی و داوری قرار گیرد. نتایج تحقیق، حمایتهای تجربی برای نظریههای محرومیت، جامعهپذیری، و ریسکپذیری/ریسکگریزی به ارمغان آورد؛ در حالی که نظریة جایگاه ساختاری نتوانست از حمایت تجربی برخوردار گردد.
The sociological and psychological texts of religion and the descriptive data from numerous surveys and researches in different societies, including Iran, all indicate that in a wide range of measures, women are more religious than men. Nevertheless, explaining why is still a scientific puzzle. In the present research paper, we first try at the theoretical level with an analytical review of the theoretical explanations related to the religious gender gap in the sociological literature, to extract and formulate the main arguments of the theories of structural location, deprivation, socialization, and risk preferences/risk aversion in the form of research hypotheses. Then, at the empirical level, for confront these hypotheses with the data obtained from the national population of Iranian Muslims, the degree of conformity and correspondence of these theoretical predictions with the data and empirical evidence was evaluated and judged. The results of the research provided empirical support for theories of deprivation, socialization, and risk preferences/risk aversion; while structural location theory could not be empirically supported.
ملخص الجهاز:
در حقيقت ، متون جامعه شناسي و روانشناسي دين و داده هاي توصيفي به دست آمده از پيمايش ها و تحقيقات متعدد در جوامع مختلف ، ازجمله ايران ، همگي حکايت از آن دارند که در طيف وسيعي از سنجه ها، زنان مذهبيتر از مردان هستند Asadi et al: 1980, Mohseni: 1996, Serajzadeh: 2004, Taleban: 2013, De ) Vaus & Ian McAllister: 1987, Thompson,: 1991, Miller & Hafman: 1995, Francis: 1997, Miller & Stark: 2002, Noris & Inghart: 2008, Trzebiatowska ٢٠٢٠ :Li et al ,٢٠١٩:Hafman ,٢٠١٢ :Bruce &).
28 - - - - *: معنادار در سطح ٠/٠٥؛ **: معنادار در سطح ٠/٠١ يافته هاي منعکس شده در جدول ١ حکايت از آن دارند که در يکايک ٤٩ کشور مسيحي موردمطالعه ، درصد بالاتري از زنان در مقايسه با مردان گفته اند که فردي مذهبي هستند و به جز برزيل ، اختلاف دين داري زنان و مردان از حيث سنجۀ مزبور ازنظر آماري نيز کاملاً معنادار بوده است .
يک نسخۀ خاص از تئوري محروميت که کاملاً معطوف به تبيين شکاف جنسيتي در دين داري طراحي و با عنوان «نظريه جايگاه ساختاري» ( & De Vaus ,١٩٨٤ :De Vaus ٢٠٠٩ :Cornwall ,٢٠٠١ :Hofmeister &Becker ,١٩٨٧ :Mc Alister) ارائه شده است ، به تفاوت جايگاه ساختاري مردان و زنان يعني ترکيبي از وضعيت اشتغال و نقش هاي درون خانواده اشاره دارد.
مجموعه دوم نظريه ها براي تبيين دين داري بالاتر زنان نسبت به مردان بر ايده اصلي جامعه پذيري نقش هاي جنسيتي استوارند و به طور خاص اين ايده که تجارب خاص دوران کودکي است که زنان را به عقايد و دل بستگي هاي مذهبي سوق ميدهد.