خلاصة:
هدف مقاله حاضر بررسی موجبات پیدایش مقررات بینالمللی دولتهای جهانی در جهت مقابله با تروریسم از منظر حقوق بینالملل است که با روش توصیفی-تحلیلی پی گرفته شده است. تروریسم در مقام یکی از مهمترین معضلهای امنیتی جهان معاصر، تاملات و پژوهشهای قابل توجهی را در ساحات مختلف علوم انسانی از جمله حقوق بینالملل به خود اختصاص دادهاست. مطالعات اسناد مربوطه نشان میدهد که این پدیده با گسترش مناسبات جهان و در پی عدم توازن فزایندة طبقات اجتماعی و نابرابریهای سیاسی رو به افزایش نهاده است. طبق نتایج حاصله علیرغم تصویب کنوانسیونهای بین المللی در کنار تصویب قوانین درونساختاری کشورها، دوران معاصر شاهد عدم توافق و توفیق جمعی در مقابله و امحای پدیدة تروریسم بوده است. علت این امر را میتوان در فقدان دستیابی به وحدتی نسبی در تعریف ماهیت و سرشت عمل تروریستی دانست که متعاقبا شکلهای مقابله با آن و نهادهایی همچون سازمان ملل را نیز دچار
سردرگمی و ناکارآمدی میسازد. ساختار حقوق بینالملل نیز هرچند در ایجاد قوانین و مقررات بینالمللی توفیقاتی داشته، اما به دلیل اعمال قدرت از سوی دولتهای قدرتمند در جهت منافعشان این تدبیرها بدل به راهکارهای ثمربخش و نهایی نشده است.
The purpose of this article is to investigate the origins of international regulations of world
governments in the fight against terrorism from the perspective of international law, which is
followed by a descriptive-analytical method. Terrorism, as one of the most important security
problems in the contemporary world, has been the subject of considerable reflection and
research in various fields of the humanities, including international law. Studies of relevant
documents show that this phenomenon has increased with the expansion of world relations
and the growing imbalance of social classes and political inequalities.
According to the results, despite the ratification of international conventions along with the
ratification of the internal laws of countries, the contemporary era has witnessed a lack of
agreement and collective success in confronting and eliminating the phenomenon of
terrorism. The reason for this can be attributed to the lack of relative unity in defining the
nature and nature of the terrorist act, which in turn confuses and inefficiencies the forms of
confrontation with it and institutions such as the United Nations. Although the structure of
international law has succeeded in creating international laws and regulations, but due to the
use of power by powerful governments for their own benefit, these measures have not become
fruitful and final solutions.
ملخص الجهاز:
تاريخ دريافت : ١٣٩٩/٠٧/١٨ تاريخ پذيرش: ١٤٠٠/٠٢/٢٠ چکيده هدف مقاله حاضر بررسي موجبات پيدايش مقررا ت بين المللي دولت هاي جهاني در جهت مقابله با تروريسم از منظر حقوق بين الملل است که با روش توصيفي-تحليلي پي گرفته شده است .
ساختار حقوق بين الملل نيز هرچند در ايجاد قوانين و مقررات بين المللي توفيقاتي داشته ، اما به دليل اعمال قدرت از سوي دولت هاي قدرتمند در جهت منافع شان اين تدبيرها بدل به راهکارهاي ثمربخش و نهايي نشده است .
فلسفه ، جامعه شناسي، روانشناسي، فرهنگ ساحاتي هستند که اهميت پرداختن علمي و بي غرض به پديدة شوم تروريسم را دريافته اند، با اين حال تفاوت نها با رشته هاي حقوقي در اين است که از کوچکترين اقام عملي در اين مورد پرهيز ميکنند، حال آن که ساختارعلمي حقوق به ويژه حقوق بين الملل بررسيهاي خود در باب تروريسم را سامان بخشيده و نهايتا به وضع قوانين و نظارت بر اجراي آنها متوسل ميشود.
براي مثال اگر کشور ترکيه و يکي دو کشور همسو با آن برخي گروه هاي کرد را به عنوان گروه تروريستي قلمداد کنند، وضعيت ديوان و مجاري دير حقوق بين المللي مشخص نيست و اگر بر اساس اين شاخص عمل کند، عملا به خطا رفته است ، زيرا چنين معاهداتي بر اساس منافع يک يا چند کشور خاص صورت پذيرفته است .
2-Abdullahi, Mohsen (2005) Suppression of Terrorism in Contemporary International Law, 3-Abrahamian, Yarvand (2009) Iran between two revolutions, translated by Ahmad Golmohammadi and Seyed Ebrahim Fattahi, 13th edition, Tehran: Ney Publishing.
53-Musazadeh, Reza (1999) Public International Law, Tehran: Ministry of Foreign Affairs Publishing Center.