خلاصة:
دان کیوپیت در جهان جدید مسیحی با تأثیرپذیری از اندیشههای پستمدرن و اخذ رویکرد ناواقعگرا، تبیین جدیدی از مسیحیت ارائه میدهد. او با طرح نظریه ایمانگرایی ناواقعگرا قصد دارد در دنیای جدید میان دین و مدرنیته وجه جمعی ایجاد کند. اساس نگاه دان کیوپیت بر عقلگرایی انتقادی و رویکرد عملگرایانه بنا شده است و دین را گونهای معنویت خالی از ساختارهای نظری و متافیزیکی معرفی میکند. بر این اساس با تقدم ماهیت ایمان بر متعلق آن، ادعا میکند تصور اساطیری کهن که نظمی عقلی و جاودانی و از پیش موجود برای ما در جهان قایل بود، باید کنار گذاشته شود. او با نفی پشتوانههای نظری و متافیزیکی دین از جمله مبدأ و معاد به عنوان مهمترین رکن ادیان الهی، همچنان خویشتن و پیراونش را در فضای مسیحیت تعریف میکند و با تأکید بر ماهیت ایمان مدعی است مسیر صحیح ایمانی را نشان میدهد. رویکرد دانکیوپیت، قرائت واژگون و نادرست از دین است که هیچ قرابت ذهنی با ادیان الهی ندارد و بیش از آنکه بتواند شورانگیزی ایمانی داشته باشد، پیروانش را گرفتار رنج خودفریبی و تغافل از متعلق ایمان میکند. به لحاظ مبانی فکری نیز بر پوزیتیویسم بنا شده است و منجر به نسبیتگرایی مطلق خواهد شد.
Don Cupitt offers a new explanation of Christianity for the New Christian world, being influenced by postmodern ideas and taking an unrealistic approach. Proposing the theory of ‘unrealistic fideism’, he seeks to reconcile religion and modernity in the new world. Don Cupitt's view is based on critical rationalism and pragmatic approach, and introduces religion as a kind of spirituality devoid of theoretical and metaphysical structures. Accordingly, giving priority to the nature of faith over the subject of faith, he argues that the ancient mythical notion, which suggests there is a pre-existing rational and eternal order in the world, must be discarded. Denying the theoretical and metaphysical basis of religion, including the origin of the world and resurrection - as the most important elements of Divine religions - he still defines himself and his followers in a Christian space, and claims to show the right path of faith by emphasizing the nature of faith.Don Cupitt’s approach is an inverted and incorrect reading of religion that has no mental affinity with the Divine religions and, instead of inspiring faith, afflicts its followers with the suffering of self-deception and negligence of the subject of faith. In terms of intellectual foundations, it is based on positivism and will lead to absolute relativism.
ملخص الجهاز:
اما ايمان گرايي مذکور با جريان اســاســي ايمان گرايي اين تفاوت اســاســي و پايه اي را داراست که قرائت رسمي ايمان گرايي منکر ارزش گزاره هاي اعتقادي نيست ، بلکه روش عقلي را در تبيين ، اثبـات و دفـاع از اين ســنخ گزاره هـاي ديني بر نميتـابـد يـا بـا آن تقابل دارد؛ در حالي که ايمان گرايي ناواقع گرا با نفي هر گونه ارزش معرفت شـناختي گزاره هاي اعتقادي و ناظر به هست ، بر مؤلفه ايماني تأکيد ميکند؛ به عبارت ديگر دغدغه دان کيوپيت دفاع از حقانيت آموزه هاي اعتقادي مسـيحيت نيسـت ؛ او تبييني ناواقع گرا ارائه ميدهد و با رويکردي پراگماتيک صرفا بر ارزش عنصر ايماني تأکيد ميکند.
تبيين ناواقع گرايي ديني تعامل ناواقع گرا با دين ، بدين صورت است که گزاره هاي ديني را حقيقت توصيفي يا ناظر به امر واقع تلقي نميکند، بلکه حقيقت آنها را به چگونگي تأثيرشــان در زندگي بر ميگرداند؛ به عبارت ديگر تنها توصـيه ميکند دين را بايد دســتور عمل قرار داد (کيوپيت ، ۱۳۷۶، ص ۲۸).
ميتوان پرسـيد آيا دين بدون مبدأ و معاد معناي محصل دارد يا اينکه صرفا تعبيري شورانگيز در قالب تعاليم ديني از زندگي دنيوي ارائه شــده اســت ؟ آيا با نفي واقعيت ، عنصــريترين مؤلفه هاي دين يعني خدا و معاد و به تبع نفي اســتناد تمامي مفاهيم و حقايق ديني به خدا و ارجاع آنها به خود انســان و در عين حال دعوي دين داربودن و پـايبنـدي بـه دين -همـان گونه که دان کيوپيت خود را هنوز در فرهنگ مســيحيت ميبيند- از سـوي جامعه دين دار پذيرفته اسـت يا اينکه صـرفا بياني معناگرا از روش زندگي انسـان ملحد در دوره مدرن و ايجاد آرامش معنوي کاذب در اوست ؟ ۴.