خلاصة:
پایه و بنیان شکلگیری علوم مختلف مبتنی بر منطق و روشهایی است که چگونگی تجزیه و تحلیل واقعیتها را مشخص میسازند؛ از جملۀ آنها منطق تکوینی است که دورکیم در علم اجتماعی خویش مدعی استفاده از آن است. به این معنا که در تحقیق واقعیتهای اجتماعی لازم است از سادهترین نمود پدیدههای اجتماعی آغاز کرد تا از این طریق بتوان به انکشاف واقعیتهای پیچیده در اجزای ساده دست یافت. این امر با نگاه به اصول فلسفی حکمت متعالیه رویکرد متفاوتی را رقم میزند. مقالۀ پیشرو با استفاده از روش کتابخانهای و به شیوۀ اسنادی در صدد بیان این نکته است که هرچند توجه به منطق تکوینی در حکمت متعالیه موضوعیت دارد، اما نادیدهگرفتن سایر سطوح معرفتی که نقشی پررنگ در تولید و پیشرفت علم دارند، باعث تقلیلگرایی، نسبیگرایی و ... میشود. در حکمت متعالیه با توجه به همبستگی طولی ادراکات، تنوع روشی، توجه به قصد کنشگران، توجه به اصول عقلی و ارتباط وثیق علم با متافیزیک، ثبات علم و حقیقتمحوری آن با بازگشت به باورهای پایه تضمین میگردد.
The basis and fundamental of the formation of various sciences is based on logic and methods that determine how to analyze realities. One of them is the developmental logic that Durkheim claims to use in his social science. In other words, in the study of social realities, it is necessary to start from the simplest manifestation of social phenomena in order to achieve the development of complex realities in simple components. This brings up a different approach by looking at the philosophical principles of transcendental wisdom (Hikmah). The present paper uses the library method and the documentary method to express the point that although attention to developmental logic is important in transcendental wisdom, ignoring other levels of knowledge that play a significant role in the production and development of science, causes reductionism, relativism etc. In transcendental wisdom, due to the longitudinal correlation of perceptions, methodological diversity, attention to the intention of actors, attention to rational principles and the close connection of science with metaphysics, the stability of science and its truth-centeredness is guaranteed by returning to basic beliefs.
ملخص الجهاز:
حال با توجه به تأثیرگذاری حکمت متعالیه در اندیشۀ اسلامی و با هدف تأمین نیازهای مبنایی علوم مختلف و حل چالشها و نواقص فکریای که در اندیشۀ امیل دورکیم وجود دارد، این مقاله با استفاده از روش کتابخانهای و به شیوۀ اسنادی با بهرهگیری از آرای نوصدراییان در صدد پاسخگویی به این مسئله است که بر اساس اصول فلسفی حکمت متعالیه، چه مواجهۀ انتقادی میتوان با منطق تکوینی علم اجتماعی دورکیم داشت؟ 1.
به عبارت دیگر، در نظر دورکیم تبیین واقعیتهای اجتماعی دارای دو وجه است: یک وجه اینکه باید در جستجوی علت فاعلی در پدیدههای اجتماعی باشیم، یعنی در بستر واقعیتهای اجتماعی پیشین، پدیدههای اجتماعی را مورد تحقیق قرار دهیم و وجه دیگر اینکه در جستجوی کارکرد واقعیتهای اجتماعی در ارتباط با کل جامعه برآییم؛ به این معنا که توجه کنیم چگونه واقعیت اجتماعی به ادامه حیات جامعه کمک میکند (یان کرایب، 1396، ص 73).
نکتهای که باید بدان توجه داشت این است که دورکیم از هستی واقعیتهای اجتماعی سخن میگوید؛ در حالی که بحث هستیشناختی دربارۀ جامعه به دو دلیل خارج از حیطۀ جامعهشناسی است: نخست اینکه هیچ علمی متکفل اثبات موضوع خود نیست، بلکه صرفاً به احوال و عوارض آن میپردازد و دیگر اینکه، مباحث بهکاررفته در عرصۀ هستیشناسی اجتماعی از قبیل وجود، وحدت و حقیقت همگی مفاهیمی فلسفی هستند و نه جامعهشناسی (شرفالدین و مدقق، 1392).