ملخص الجهاز:
"این کار موقعی که هنوز بچه بود از او خوشآیند بود ولی حالا که دیگر نزدیک است گوسفند کاملی شود، آزار دهنده شده است.
از پولی که روز عروسی پسرت «عید»به من دادی بخرم،یا از هدیهای که روز تعمید بچههات آوردی؟کدام روز چیزی به من دادی؟روز عروسی یا روز تعمید؟ پدرم باز هم قهقهه میزد و میگفت: -پدر،پنجاه سال است که شرابتان را زنم«ام عید»تأمین میکند.
ولی نگاه کردن به آن برگ زرد که بر داربست انگور در باد میرقصد، دیدن آن برهای که همیشه مادرم را شاخ میزد و مادرم چنان از دست او عصبانی میشد که تهدیدش میکرد«این دفعه دیگر از آن دفعهها نیست، میفروشمت»و من میدانستم که این کار را نخواهد کرد،لذتش بیشتر است.
اگر مادرم آن تکه کاغذ زرد را در زیر تخت او پیدا نکرده بود آیا الان رابطهاش با سامیه جور دیگر نبود؟ اول فکر کردم که سهوا از جیب عید افتاده.
زیرا ناگهان به صرافت افتادم که اسم مادر و پدرم را که در آن کاغذ با عنوان بچههای حوا آمده بود به چه معنی است؟ فریده مسأله را حل کرد که این ورقه جادو جنبل است و چون جادوگر نام مادر پدر و مادرمان را نمیدانسته هر دو را بچههای حوا که مادر همهء مردم است به حساب آورده و مسلما،مربوط به سالهای اول ازدواج سامیه و عید میشود که هنوز سامیه نام مادربزرگها را نمیدانسته.
اگر مادرم روزی روزگاری نتواند اینطور در خانه و مزرعه به کار پایان ناپذیر خود ادامه دهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟حتی مجبور است برای دخترهای دیگرش هم چیزهایی تهیه کند و به دمشق بفرستد."