خلاصة:
بررسی نشانه معناشناسی گفتمان یکی از نیازهای اصلی در بررسیهای ادبی دوره اخیر میباشد؛ زیرا به ادبیات پویایی و سرزندگی میبخشد. این روش فرایندی است حسی ادراکی، سیال، زیباییشناختی و ناپایدار که با حضور عامل انسانی به طور ناگهانی شکل و در فرایند تولید معنا قرار میگیرد و فرایندی هنری، حسی و زیبا میآفریند که هیچ گونه نتیجه قطعی و ازپیشتعیینشده ندارد، بلکه شوشگر به شکلی ناگهانی و احساسی در روند کلام آشکار میشود و این گونه حضور باعث ایجاد فضایی تنشی در گفتمان میگردد و زیبایی خاصی به کلام میبخشد. بعد حسی ادراکی و عاطفی کلام، در نشانه معناشناسی گریماسی به تولید معنا و تحول آن میانجامد. این روش برخلاف روش برنامهمدار و روش روایی، مکانیکی عمل نمیکند و نتیجهای قطعی و ازپیشتعیینشده ندارد؛ یعنی طبق برنامه خاص و مشخصی عمل نمیکند تا نتیجه مشخصی داشته باشد، بلکه فضایی تنشی بر معنا حاکم است. معنای گفتمان در تعامل احساسی شوشگر و دنیا و غایب شدن یکی از عوامل شکل میگیرد، ولی این معنا هم پایدار نیست، بلکه در نوسان است و چنین نوسانهایی زیبایی گفتمان را میآفرینند. در این مقاله، شعرهای «غرناطه»، «قصیده الحزن» و «انها تثلج نساء» از نزار قبانی از دیدگاه نشانه معناشناسی، در ابعاد حسی ادراکی، عاطفی و زیباییشناسی بررسی میشود.
ملخص الجهاز:
ايـن روش فراينـدي اسـت حسـيـ ادراکـي، سيال ، زيباييشناختي و ناپايدار که با حضور عامل انساني به طور ناگهاني شـکل و در فراينـد توليـد معنا قرار مي گيرد و فراينـدي هنـري، حسـي و زيبـا مـي آفرينـد کـه هـيچ گونـه نتيجـۀ قطعـي و ازپيش تعيين شده ندارد، بلکه شوش گر به شکلي ناگهاني و احساسي در روند کلام آشکار مـي شـود و اين گونه حضور باعث ايجاد فضايي تنشي در گفتمان مي گردد و زيبايي خاصي به کلام مـي بخشـد.
نظريۀ نشـانه ـ معناشناسـي کـه بـا بررسـي هـاي گريمـاس (Gremas) در فرانسـه از نشانه شناسي سوسوري به وجود آمد، ديدگاهي جديد در بررسي متون کلاسيک و معاصـر ادبـي فارسي و عربي است که در اين راه کمک شاياني به ما مي کنـد و شايسـتگي آن را دارد کـه در بررسي متون به کار گرفته شود؛ زيرا نشانه ـ معناشناسي فرايندي حسيـ ادراکي اسـت و حـالتي تنشي، سيال و پويا دارد و بيشتر با احساس و ادراک سروکار دارد.
در شعر «کاخ غرناطه » شاعر يا همان شوش گر در تلاش اسـت کـه به هر طريقي که شده به طرف سخن خود که او را در کاخ غرناطـه ديـده اسـت ، القـا کنـد کـه چهره اي عربي دارد و اين ويژگي هاي عربي از پس سده هاي گذشته به او به ارث رسيده است : «وجـــه دمشـــقي...
/ و لا تـأتي بنـت السلطان » (همان : ١١٠)، تنشي است که شوش گر درون خود احساس مي کند و اين همان حالت عاطفي مشخص و پاسخي است که شوش گر براي ترديـد خـود پيـدا مـي کنـد و بـه کليسـاها، مهمان خانه ها و قهوه خانه هاي بينام پناه مي برد: «علمني حبک ...