ملخص الجهاز:
"براساس کتابتاریخی که «هرودوت» نوشته و کتابدیگری که توسط «پروفسور چارلز هینگ»که 27 سال کار تدریس تاریخ ایران را دردانشگاه انگلستان برعهده داشته نوشتهشده به نام «هخامنشیان و جنگخشایارشاه»، اطلاعاتی را به دست آوردم؛اما بقیه ماجرا تخیل خود من است.
درواقعیت هیچ گاه نمیتوانیم بگوییم ضحاکیبا دو مار بر شانههایش وجود داشته است،این افسانه است و به همین دلیل با این شکلآن را میپذیریم؛ اما تاریخ سند است ونمیتوانیم منکر شویم که جنگی میانیزدگرد و اعراب اتفاق افتاد.
فکر نمیکنیدکه شاید این امر به دلیل ارتباط بهتر بامخاطب امروز صورت میگیرد؟ • شکسپیر در نمایشنامههای خودش،استاد به کار بردن زیبایی در کلمات است.
از این منظر، انتخاب نمایشنامه «مردی کهگلی در دهان داشت» از سوی شما طبیعی ومنطقی است؛ اما از طرف دیگرنمایشنامههایی که در یک مکان محدود وبدون عمل صحنهای شکل گرفتهاند،مثلهای سختی برای کارگردانی هستند ودست کارگردان را برای خلاقیت بازنمیگذارند و آوردن انرژی در آنها کارسختی است.
۩ به هر دلیل ممکن است این برش اززندگی که پیراندللو خلق کرده برایتان جذابباشد، اما میخواهم ببینم به عنوان یککارگردان، کدام بخشهای این متن که راه رابرای خلاقیت کارگردانی باز میکرد، برایتجذاب بود و سعی کردید چه چیز را با ایننمایش به مخاطب انتقال دهی؟ • تمام تلاشم روی این بود کهشخصیت درونی یک آدم را نشان دهم.
۩ چرا؟ • وقتی همذاتپنداری را احتیاج دارمکه همه چیز در نمایش تمام شده باشد وحرفی برای گفتن وجود ندارد شما درنمایش میبینید که شخصیت مشتری، هرجا با «مرد گل به دهان» همراهی وهمذاتپنداری میکند، یک اتفاق سطحیرا دستمایه قرار میدهد و دوست داشتمهمین اتفاق را در تماشاگرم رخ بدهد."