خلاصة:
احساسات مثبت کودکان در مورد خویش به ارتباط با والدین و فرایندهای خانوادگی از قبیل کیفیت و سبک ارتباط والد – کودک و تاثیر رشد بر عملکرد خوب کودک طی سالهای پیشدبستانی مربوط است. پینتا و همکاران (1997) گزارش نمود در درجه اول کیفیت تعامل مادر – کودک و در مرتبه بعد کیفیت روابط کودک – معلم با سازگاری کودکان در دوره پیشدبستانی و کودکستان ارتباط قوی دارد. کوپر اسمیت (1981) نشان داده است خانوادهها میتوانند رشد عزت نفس کودکان را تسهیل نموده یا مانع آن شوند. یافتهها اهمیت محیط خانه و کیفیت ارتباط والد – کودک را در ایجاد عزت نفس نشان میدهند. اوکون (1997) اظهار میدارد که دلبستگی به والدین در دورهی نوجوانی، به خصوص در دختران هنوز هم قوی است. از طرف دیگر کانتی و همکاران (1997) دریافتند که مراقبت والدینی و کنترل کم، میتواند به سلامت روانی نوجوانان کمک کند. لوی، روپنرین و چارچ (1990) معتقدند کودکانی که با والدین یا کودکان دیگر به سختی تعامل میکنند و کسانی که محیط خانه محل خصومتهای بین شخصی است، ممکن است تعامل سختی با همتایان و بزرگترهای دیگر در خانه یا مدرسه داشته باشند. نتایج پژوهش رابطه تعاملهای درون خانواده با سلامت روان دانشآموز نشان داد که اولا بین تعامل افراد در درون خانواده با سلامت روان دانشآموزان رابطه معنادار وجود دارد، ثانیا بین میزان اجتماعی دلبستگی و همبستگی در خانواده و سلامت روانی دانشآموزان رابطه معنادار وجود دارد، ثالثا بین بعد بیانگری و سلامت روانی رابطه معنادار مشاهده شد. اساسا تعامل والدین – نوجوان با میزان اضطراب نوجوان رابطه دارد. مطالعههایی وجود دارد که نشان داده حمایت مثبت والدین با رشد بهتر وضعیت نوجوان همراه است. یافتههایی نیز نشان میدهد، سبک والدینی با سازگاری نوجوانان در خانوادههای فقیر ارتباط دارد. فلنر و همکاران (1995) گزارش دادند عزت نفس، صلاحیت ادراک شده و افسردگی نوجوانان فقیر به پذیرش و طرد والدینی مربوط میشود. جی و همکاران (1992) دریافتند کیفیت ارتباطی والد – کودک به پریشانیهای عاطفی کودک مربوط میشود. کلارک و همکاران (1989) نشان دادند، فشار اقتصادی بر خصیصههای تربیتی که سرانجام پریشانی نوجوانان را تحت تاثیر قرار میدهند، اثر میگذارد.