خلاصة:
دوره شاه عباس به شرایط تازه ای از مناسبات داخلی منجر که متمایز شدن این برهه از تاریخ صفویان را در پی داشت. این دوره به واسطه بازسازی و پایبندی به نهادهایی پدیدار گردید که نظام سیاسی صفویه را صورت بندی و تداوم بخشیده بودند.پیش از آن، نهادهای نظام سیاسی صفویه علیرغم فراز و نشیب های گوناگون که ساخت و عملکرد حکومت را منسجم می کردند با فوت شاه طهماسب و عدم صراحت تعیین جانشین، دچار تهدید و همگرایی فرادستان را تا روی کار آوردن شاه عباس بحرانی ساخته بود.این مقاله در تلاش برای توضیح ساز و کار تعاملات این دوره با رهیافت نهاد گرایی تاریخی است تا نشان دهد نهادها و قواعد برساخته نظام صفوی، روی کار آوردن شاه عباس و انسجام بخشی به دوره وی را رقم زده است.مقاله در پاسخ به دلایل انسجام دوره شاه عباس، این فرض را دنبال کرده است که پایبندی به قواعد و نهادهای برساخته در این دوره مناسباتی را ایجاد نمود که توانست میان فرادستان علی رغم معیارهای متضادی که داشتند مصالحه و تعادلی ایجاد نماید که سبب رفع عدم ثبات شده و در نتیجه همگرایی، تمایز و انسجام این دوره را شکل بخشد.
The period of Shah Abbas created new conditions in internal relations that led to the differentiation of this period from Safavid history. This period arose through the reconstruction and adherence to the institutions that formed and sustained the Safavid political system.Previously, the institutions of the Safavid political system, despite the various ups and downs that coordinated the structure and functioning of the government, became critical with the death of Shah Tahmasb and the failure to appoint a successor.This article tries to explain the mechanism of interactions of this period with the approach of historical institutionalism that the institutions and rules created by the Safavid system led to the employment of Shah Abbas and the consolidation of his period.In response to the reasons for the coherence of the Shah Abbas period, the article follows the assumption that adherence to the laws and institutions established in this period creates relationships that can create reconciliation and balance despite the conflict between groups, which instability Destroys. As a result of convergence, differentiation and coherence of this period was formed.
ملخص الجهاز:
پيش از آن ، نهادهاي نظام سياسي صفويه عليرغم فراز و نشيب هاي گوناگون که ساخت و عملکرد حکومت را منسجم مي کردند با فوت شاه طهماسب و عدم صراحت تعيين جانشين ، دچار تهديد و همگرايي فرادستان را تا روي کار آوردن شاه عباس بحراني ساخته بود.
(جنابدي ، روضه الصفويه ، ١٣٧٨ : ٦٧٤ ؛ اسکندر منشي ، ١٣٨٢: ٢/ ٣٨٣ ، ٣٨٠ ؛ افوشته اي نطنزي ، ١٣٧٣ :٢٨٥) به اين ترتيب اختيارات وکيل در « قطع و فصل مهمات مملکت » و انتظام امور مالي «قوي و مطلق » گرديد و انتصاب خود سرانه امراء ولايات و تلاش براي کاهش اختيارات سران حکومت ، تخطي از مناسبات موجود تلقي و سوء ظن را تشديد کرد.
(اسکندر منشي ، ١٣٨٢: ٣/ ١١٠٥ ) از بين بردن ناراضيان به هيچ وجه به معناي عزم شاه جهت حذف گروه هاي قزلباش و يا برهم زدن نظم سياسي به وجود آمده نبود، چرا که همزمان مقام و منصب و حتي دارايي کشته شده گان به قزلباشان هم قبيله واگذار گرديد.
دوره شاه عباس که با ائتلاف گروه هاي جنگجوي قزلباش و خاندان صفوي پديد آمد، تنها تغيير ساده حکمراني نبود بلکه دور تازه اي از مناسبات داخلي به شمار مي رفت که با بازسازي و تاکيد مجدد بر اصول اوليه صفويان يعني حفظ امنيت و ثبات نظام به دست آمد.
نظام صفويه که در دوره دوازده ساله پس از فوت شاه طهماسب به آسيب هاي جدي به لحاظ امنيت و ثبات دچار شده بود با مهيا شدن شرايط صلح به ضرورت بقا و تداوم حکمراني بر اساس قواعد ملزم گرديد.