خلاصة:
حافظ در موارد زیادی با رجوع به عشق زمینی، حالات و روابط خودش را با عشق آسمانیاش بیان میکند. زبان حافظ رفت و برگشت بیوقفه میان عشق آسمانی و عشق زمینی در قالب استعارههای مفهومی است. او روابط وجودیش با حق تعالی را به کمک استعاره های مفهومی می فهمد و بیان می کند. عشق در روح حافظ جایی بلند و گسترده دارد. جهان هستی را طفیل آن می داند، عاقل ترین عاقلان را در دایره عشق سرگردان می بیند، گل آدم را با عشق سرشته اند و از این روست که فرشته با همه بزرگی به مرتبه او نمی رسد؛ زیرا عشق نمی داند. بدون عشق انسان نسبت به بقیه جانداران زمین هیچ برتری ندارد و موجودی ست بی روح و بی فروغ نیک دانست که اگر در غزل صرفا به مضامین عارفانه، عاشقانه و یا موعظه بپردازد، مسلما در سایه نام سعدی و مولانا قرار می گیرد، بنابراین سبک خاص خود را پدید آورد که خود آن را نظم پریشان می گفت. یعنی سرودن غزل به گونه ای که هر بیت استقلال معنا داشته باشد؛ یک بیت عارفانه، یک بیت عاشقانه، یک بیت معرفت و دیگری در بی اعتباری جهان، بیتی تاریخی و بیتی طنز و نقد اجتماعی و... و به این پراکندگی معنی با وزن و قافیه و ردیف وحدت بخشید که بعدها باعث به وجود آمدن سبک هندی شد.