ملخص الجهاز:
امامخمینی نیز همسو با متکلمان (فاضل مقداد، 100)، به دو تعریف اصطلاحی از علم کلام اشاره میکند: یکی علمی که درباره عوارض ذاتی وجود از حیث وجودبودن بر مبنای قاعده اسلام است و دیگری علمی که درباره عقاید دینی مانند ذات، صفات و افعال خداوند و احوال ممکنات بر مبنای قانون اسلام است (انوار الهدایه، 1/33).
امامخمینی نیز به مسائل علم کلام توجه داشته، در آثار خود، در موارد پرشماری به آرای متکلمان اشاره و، آنها را تحلیل، بررسی و نقد کرده است (آداب الصلاة، 261؛ تقریرات، 2/291 و 3/527؛ الطلب و الاراده، 61_ 62؛ دعاء السحر، 110).
ایشان معتقد است مطلق معارف باید بر مبنای دلیل عقلی تفسیر شود و اگر در کلام، بعضی محدثین عالیمقام در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد دارند، امری غریب، بلکه مصیبتی بزرگ است (آداب الصلاة، 200) (( ادامه مقاله)؛ البته امامخمینی اساساً برخی مباحث کلامی را خارج از طور عقل دانسته، و تنها راه پیبردن به آنها را ورود سمع و نقل میداند؛ مباحثی نظیر برخی مسائل معاد، احوال مرگ، ملائکه و وحی (الطلب و الاراده، 15؛ چهل حدیث، 88، 414 و 453؛ لکزایی، 52_ 53) (( مقاله عقل(2)).
ایشان در مباحث کلامی به مکتب معتزله توجه داشته، برخی مسائل و مبانی آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: الف) صفات الهی: معتزله به سبب پرهیز از ترکیب ذات، به انکار صفات معتقد شده، به نظریه نیابت ذات از صفات قائل شدهاند (فخر رازی، المطالب العالیه، 3/228_ 230)؛ به عنوان مثال اگر گفته میشود واجبالوجود رحیم است، مقصود اثبات صفت «رحمت» به معنای «رقّت قلب» نیست؛ زیرا منافی با وجود است، بلکه مراد اثبات اثر و غایت رحمت است (اشعری، مقالات الاسلامیین، 165_ 166؛ جامی، 167).