خلاصة:
بافتهای فرسوده شهری در چند دهه اخیر به صورت مشکل حادی در کشور بروز کرده است. از یک سو، گسترش فرسودگی بافتهای شهری و از سوی دیگر، روند کند نوسازی این بافتها به صورت نامتوازن موجب پیدایش مشکلات جدیدی برای شهرهای کشور شده است. آنچه در آسیبشناسی نوسازی این بافتها روشن میشود این است که عدم توازن و ناهماهنگی در ابعاد مختلف اجتماعی، کالبدی، اقتصادی و عوامل دیگر مشابه آن موجب بروز اختلال یا قطع اتصال با شبکهها و جریانهای توسعه شهری شده و فرسودگی در مناطق آسیبپذیر و مستعد را رقم زده است. به این ترتیب، میتوان گفت که بافتهای فرسوده شهری یا پهنههای شهری جامانده، مولود شهرسازی ناعادلانه و توسعه شهری نامتوازن است. به همین دلیل نیز تاکنون در مجموع، نتوانسته است روند نوسازی را با روند فرسودگی، متوازن سازد. چهار مانع اصلی عدم موفقیت نوسازی متوازن عبارتاند از: ابهام درشناخت مفاهیم اساسی و مبنایی نوسازی (فقر دانش و نبود پشتوانههای نظری)، وجود تعارضات درنظام حکمرانی مدیریت نوسازی و نبود برنامه راهبردی- اجرایی نوسازی، نبود مشارکت فعال (کنشگران) جوامع مخاطب نوسازی بهویژه مردم در سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرای طرحها (بیاعتمادی به وعدهها، برنامهها و مدیریت نوسازی) و بیثباتی رویکردهای مدیریتی، ناتوانی در هماهنگی بخشها و ضعف متولیان در هماهنگسازی بخشها و دستگاههای متولی (عدم شفافیت فرایندها). با این روند میتوان نتیجه گرفت که تداوم جاماندگی بافت فرسوده از سایر بافتهای شهری منجر به «واماندگی»، «زوال» یا «فروپاشی» بافتهای جامانده میشود. به عبارت دیگر، زوال یا فروپاشی بافت درچنین حالتی به معنای قرارگرفتن این بافتها در نقطه بیبازگشت نوسازی است. به همین جهت، نیازمند گشودن راهی به منظور مداخله عقلانی، علمی و هوشمندانه در بافتهای فرسودۀ شهری کشور هستیم که با تکیه بر سه بینش و خِرد پایۀ نوسازی «عدالتبنیان»، نوسازی «مردمپایه» و نوسازی «محلهمحور»، نوسازی متوازن بافتهای فرسودۀ شهری بافتهای فرسوده را سامانی نو بخشد. با توجه به بینشهای اساسی و خِردهای پایه سهگانه، نوسازی متوازن که در پی گشودن راهی به منظور مداخله عقلانی، علمی و هوشمندانه در بافتهای فرسودۀ شهری کشور باشد، نیازمند تدوین اصولی است. اصولی که میتوان کلیه هدفگذاریها، برنامهریزیها، اقدامات و عملکردهای نوسازی بافتهای فرسوده شهری را در آن چهارچوب مورد عمل و ارزیابی قرار داد. نظام تدبیر مدیریت نوسازی بافتهای فرسوده شهری بیش از هر چیز نیازمند اصول «همهجانبهنگری»، «توازن فکری و عملی» و «عقلانیت توأم با هوشمندی» در برونرفت از معضل بافتهای فرسوده شهری کشور و رونقبخشی نوسازی این بافتهاست. در این صورت دستیابی به هدف نوسازی متوازن بافتهای فرسوده محقق و توسعه شهری نیز متوازن میشود.
In recent decades, the deterioration of urban decay has become a significant problem in the country. On the one hand, the expansion of urban decay, and on the other hand, the uneven process of renovating these fabrics has led to the emergence of new problems for the cities of the country. The analysis of the renovation damage reveals that the imbalance and inconsistency in various social, physical, economic dimensions, and other similar factors have caused disruption or disconnection with networks and urban development flows, resulting in decay in vulnerable and susceptible areas.” Therefore, it can be said that deteriorated urban fabrics or lagged urban areas are the result of unfair urbanization and imbalanced urban development. For this reason, so far, there has not been a balance between the processes of renovation with the process of deterioration. The four main obstacles to Balanced Renovation are ambiguity of the fundamental and foundational concepts of renovation (lack of knowledge and lack of theoretical foundations), existence of conflicts in the governance system of renewal management, and lack of a strategic-executive plan for renewal, lack of active participation (actors) of target communities in renewal, especially people in policymaking, planning, and implementation of projects (distrust in promises, programs, and renewal management), and instability in managerial approaches, inability to coordinate departments, and weakness of responsible parties in coordinating departments and responsible organizations (lack of transparency in processes). With this process, it can be concluded that the persistence of deteriorated fabrics leads to the “decay”, “decline”, or “collapse” of the remaining Fabrics. In other words, the decay or collapse of tissue in such a situation means that these tissues have reached a point of irreversible redevelopment. Therefore, there is a need to open a path for rational, scientific, and intelligent intervention in the deteriorated urban fabrics of the country, which, based on the three fundamental insights and wisdom of “justice-based” redevelopment, “community-based” redevelopment, and “neighborhood-Oriented” redevelopment, will rejuvenate the deteriorated fabrics in a balanced manner. Given the fundamental insights and basic principles, Balanced Renovation, which aims to intervene rationally, scientifically, and intelligently in the deteriorated urban fabrics of the country, requires a systematic formulation. These principles can encompass all the objectives, plans, actions, and performances of revitalizing deteriorated urban decay within that framework for implementation and evaluation. The management system for revitalizing deteriorated urban fabrics primarily requires comprehensive perspectives, intellectual and practical balance, and rationality combined with intelligence in addressing the issue of urban decay in the country and promoting the revitalization of these areas. In this way, the goal of the balanced revitalization of deteriorated areas is realized and urban development is also balanced.