ملخص الجهاز:
"در واقع،افسانهایتر از این میشود که جوانی برخاسته از«قشر پائین»،از میان«مردم پست»خیلی جاهل،آنچنان نویسندهء عالیقدر ملی گردد که همهء جهان نامش را بدانند؟معهذا،این پیکره عظیم انسانی کاملا واقعی بود که اکثر اهالی شهر او را میشناختند،در کوچههای ما گردش میکرد،با ما حرف میزد و با چکمه و بلوز ساده کمربنددارش که انگار میخواست اصل و ریشهاش را بنمایاند حتی در طرز پوشاک و صورت خود بطبقهء کارگر همچنان وفادار بود.
هرکس که در گورکی تجسم قدرت و مشی خاص او را به بیند با خود فکر میکند:«چقدر استعداد در کارگر ساده روس وجود دارد!»گوکری را دوست دارند و بدو احترام میگذارند ازینرو که زندگیش برای تجلیل طبقه کارگر و نشان دادن استعداد مردم صرف شده است.
نیکلای تیخونوف که با من همراه بود اطلاع داد که گورکی مرا دعوت کرده است تا دربارهء خاور نزدیک برایش صحبت کنم و من با جسارتی نابخشودنی دعوتش را پذیرفتم.
از خیلی چیزها صحبت شد،اما فقط موضوعهائیکه گروکی با من طرح کرد در خاطرم هست:آیا مدت مدیدی است که به نویسندگی میپردازم؟در چه زمینهای کار میکنم؟وقتی جواب دادم که من نوولی را دربارهء کمون بنام بریگادها تمام کردهام،او دو کتاب بمن معرفی کرد و من خوشبختانه آنها را خوانده بودم.
گورکی علاوه بر اینکه شکل کار را در آغاز قرن بیستم بمرحلهء عالیتری رسانید، مبتکری پیگیر و مهندسی بود که پیوسته بامر قابل کشت کردن زمینهای دست نخوردهء ادبیات اشغال داشت و از همینروست که با شور و علاقه ترتیب ملاقاتی را با سمینووسکی داد.
در شبنشینی،سلیمان بمن نزدیک شد و ضمن اینکه با اشارهء سر الکسی ماکسیموویچ را نشان میداد آهسته گفت: -شبیه او همهء نیرویش را متمرکز ساخته بود تا این کلمه را خوب ادا کند،زیرا ابدا روسی نمیدانست."