ملخص الجهاز:
"حال پرسش اجتنابناپذیر آن است که ایا موعظۀ عیسی دربارۀ ملکوت خداوند و ابهام عهد جدید در کلیت آن هنوز هم برای انسان جدید حائز اهمیت است؟عهد جدید از عیسی مسیح سخن میگوید،نه فقط از موعظۀ عیسی دربارۀ ملوک خداوند بلکه قبل از هر چیز اساسا از شخص و سخن میگوید،وجودی که از همان بدو شروع مسیحیت اولیه به اسطوره مبدل شده بود.
آیا میتوان انتظار داشت که ما خود فهم عقلانی خویش را به قصد پذیرش انچه نمیتوانیم صادقانه حقیقیاش بدانیم، قربانی کنیم )sutcelletni muicifircas( -آن هم صرفا به این دلیل که چنین مفاهیمی در انجیل آمده است؟یا اینکه باید از آن گفتههای انجیل که شامل این مفاهیم اسطورهای است بگذریم و گفتههای دیگر عیسی محدود به گفتههای معاد شناختی نیست.
این برداشتهای اسطورهای از ملکوت و دوزخ برای انسان جدید دیگر پذیرفتنی نیست زیرا از دید تفکر علمی صحبت از«بالا»و«پائین»در جهان هیچگونه معنایی ندارد،ولی اندیشۀ تعالی خداوند و شر اهریمنی هنوز هم حائز اهمیت است.
هر چند در این مورد،سایر تفاوتهای میان تفکر انجیلی و یونانی را بررسی نمیکنیم-برای مثال مسئلۀ تشخیص خدای واحد،یا رابطۀ شخصی خدا و انسان،یا این باور اهل کتاب که خداوند خالق جهان است-ولی باید به نکتۀ مهم دیگری توجه کنیم و آن اینکه موعظۀ معادشناختی،پایان قریب الوقوع جهان را اعلام میدارد.
این امر بدان معناست که ایمان،همان امنیت است در جایی که امنیتی وجود ندارد؛همان طور که لوتر )rehtuL( گفت ایمان،آمادگی برای ورودی مطمئن و بیپروا به تاریکی آینده است،ایمان به خدایی که حاکم بر زمان و جاودانگی است،خدایی که مرا فرا میخواند،خدایی که من مخاطب فعل او بودم هم اکنون نیز هستم- چنین ایمانی فقط زمانی حقیقی است که«علیرغم همه چیز»بر ضد جهان باشد."