ملخص الجهاز:
"در آنروز هم،وقتی پدرم با پدر بهرام صحبت میکرد،ضمن گفتگوهایشان درباره اینکه هریک چه روزی را در خانه خواهند نشست تا دیگران به دیدن یا بازدیدشان بروند صحبت کرند،که شنیدم،پدر بهرام گفت قرار است روز سوم عید در خانه باشد تا از فامیل و دوستانش پذیرائی کند...
نمیتوانستم حدس بزنم چرا بهرام هنوز به کوچه نیامده است،جز اینکه فکر کنم او هنوز به همراه پدر و مادرش مشغول دید و بازدید عید است.
مادر آن روز تلاش کرد با صحبتهای شیرین و امیدوار- کننده،و اینکه به هرحال هر زن و شوهری گاه باهم دعوا میکنند و مسلما مامان و بابای بهرام هم باهم آشتی خواهند کرد،او را آرام کند...
و وقتی هم بهرام رفت،ماجرای را با پدر در میان نهاد و به او گفت که اگر صلاح میداند اجازه دهد به انگیزه دوستی که با مادر بهرام دارد،برای ملاقات او که مسلما به خانه پدرش رفته است،به آنجا برود و با او به گفتگو بنشیند و وادارش سازد که به سر خانه و زندگیش بازگردد و عید را به خود و خانوادهاش تلخ نکند.
پدر با احتیاط از اینکه شاید صلاح نباشد در روابط دیگران دخالت کنیم،پذیرفت، اما به این شرط که، مادر تنها به بهانهء دیدار از مادربزرگ بهرام برود،و اگر خود مادر بهرام درباره اختلافی که با شوهر پیدا کرده بود،صحبت کرد، سعی کند او را وادارد که به خانه بازگردد...
با آنکه میدانستم مادر مثلا برای خرید از خانه خارج شده است و یا به مهمانی رفته و باز خواهد گشت اما عدم وجود مادر در خانه،برای من مانند این بود که هوا در خانهمان نیست، و نمیتوانم نفس بکشم."