"مشکلات خود را با ما در میان بگذارید جنگ و نزاع خانوادگی *دوشیزه مهرانگیزه عبد العلیزاده مقیم تهران ضمن نامه بسیار مفصلی که برای ما فرستادهاند نوشتهاند دختری هستم نوزده ساله شاگرد کلاس ششم طبیعی و بزرگترین فرزند خانواده و دارای یک خواهر و دو برادر کوچکتر از خود میباشم و از وقتیکه دائی 22 سالهام بر اثر یک تصادف از بین رفت صمیمیت و علاقهای هم که در خانواده ما بود از بین رفت و مرگ او برای خواهر و برادرانم که در بحرانیترین دوران بلوغ بودند و همچنین مادرم یک شوک و ضربه شدید روحی بود این امر موجب شد که ما دیگر نتوانیم یکدیگر را تحمل کنیم و اختلافات داخلی ما هرروز شدت مییابد،غرور،جوانی، خودخواهی و عصیانهای بلوغ همه دست بهم داده و همه ما را افسرده و غمگین نموده و هر کدام ترجیح میدهیم ساعتها تنها در اتاق دربسته باشیم ولی باهم نباشیم در نتیجه برادرم از بس در تنهائی بسر برده پسری خجالتی و توسری خور و گوشهگیر و مثل بچههای عقب مانده و بیعلاقه بدرس شده و دلش میخواهد وارد کارهای صنعتی شود برعکس برادر کوچکم لجباز،یکدنده، پرخاشگر،بیحوصله شده و این دو برادر مادرم را بحد نهایت عصبانی میکنند خلاصه چه دردسر بدهم تمام افراد خانه مدام یکدیگر در حال دعوا و جنگ و قهر بسر میبرند پدرم را هم که مردی است بازنشسته، بدبین و عصبانی ولی خوشقلب گهگاه مورد تمسخر قرار میدهند، از شما خواهش میکنم مرا راهنمائی کنید و بگوئید چه کنم تا بتوانم هم خودم یک فرد مفید برای خانوادهام بشوم و هم اینکه صفا و صمیمیت گذشته را بخانه برگردانم و این بگومگوها و جنگ اعصاب در خانه ما جایش را بصلح و صفا بدهد."