ملخص الجهاز:
"مدتی از سال تحصیلی نگذشته بود که یک روز باخبر شدیم «آقای شریفی»معلم کلاس ما،که از تهران آمده و این از لهجهاش به خوبی پیدا بود،به شهر خودش برگشته و قرار است معلم جدیدی به جای او بیاید.
برای همین هم کسی به حرفهای آقای مدیر دقت زیادی نکرد؛تنها چیزیکه از همهء آن صحبتها فهمیدیم،این بود که معلم جدید«آقای فقیهی»نام دارد و از سر ما زیاد است!
» شاید اگر با چشمان خودم نمیدیدم،هرگز باور نمیکردم که آن خط را معلم جدیدمان روی تختهسیاه نوشته است؛زیرا تا آن زمان،خطی به آن زیبایی و ظرافت ندیده بودم و شاید اگر آقای فقیهی هیچ هنر دیگری نداشت،همان خطش کافی بود که احترام همهء بچهها را به خودش جلب کند.
آقای فقیهی با همکاری خود بچهها و اولیای مدرسه یک کتابخانه کوچک در یکی از اتاقهای بلااستفاده مدرسه دایر کرد و ما را که آن زمان تشنهء خواندن بودیم،اما پولی برای خرید کتاب نداشتیم،با کتابهای خوب و ادبیات واقعی آشنا کرد."