ملخص الجهاز:
"در ایامی که سعادت درک محضرشان را داشتیم یک بار ایشان مطلبی را به طور علنی برای بنده فرمودند که الان عرض میکنم:یک روز نزدیکیهای عصر خدمت ایشان در منزلشان بودم،همان روزهایی بود که سردمدار خط فکری گروه فرقان یعنی"حبیب الله آشوری"،با انتشار کتاب"توحید"اظهار وجود کرده بود و سروصدایی به پا شده بود،یعنی چند ماهی از آن زمان میگذشت،ایشان آن روز ضمن صحبتهایی که پیرامون این مسائل شد ناگهان فرمودند:"فلانی باور بفرمایید اینها نمیدانند توحید اصلا لفظش یعنی چه،حرف توحید را هم نمیفهمند، ولی من-ظاهرا سوگند یاد کردند-توحید را همینطور بالعیان لمس میکنم،شب و روزم توحید است،و توحید را وجدان میکنم و میبینم و اگر احساس وظیفه بکنم،در هرراهی و هرکاری عمل میکنم و به طوری این جملات را میفرمودند که بنده مبهوت شدم و انگار به نظرم رسید که تمام کف اطاق و فضای اتاق توحید است!
دیگر مردم بتهایی از خرما نمیسازند که در وقت ضرورت هم با آن شکم خود را سیر کنند،انواع و اقسام فلسفه و روشهای گوناگون سیاسی و اجتماعی بتهای انسان معاصرند،به این دلیل استاد معتقد بود باید مکتب الهی را به طور صحیح به جامعهء امروز معرفی کرد و این معرفی به طرز صحیحی صورت گیرد،دیگر بقیهء کارها-اگرچه بسیار هم باشد-ولی به سرعت شدنی است.
نداشت و ثانیا با شناخت دقیقی که از جریانات فکری داشت انحرافات را در همان نطفه متوجه میشد و تا آخر کار را هم قاطعانه پیشبینی میکرد،این است که همین قضیه،آفت آسایش و راحتی استاد شده بود،چون همیشه اگر دیگران یک قدم جلوی پایشان را میدیدند ایشان 20 و یا 50 قدم جلوتر را میدید و این برای افراد کمظرفیت که میخواهند موقعیتهای اجتماعی و یا فردی خود و یا جریانات سیاسی وابسته به آنها،محفوظ بماند، اصلا قابل تحمل نبود."