ملخص الجهاز:
"او فقط یک اصل اساسی را مطرح میکند و آن این است که شما هر کاری که میخواهید انجام بدهید فکر کنید که آیا مستلزم تناقض خواهد بود یا نه؟مفهوم اصل کانتاین است که در هر رفتاری طوری حساب کنید که اگر این تعمیم پیدا بکند آیا مسلتزم تناقض و نفی خود این اصل رفتاری خواهد شد یا خیر؟ حال این حرف کانت تا چه حد میتواند آدم را مستقل بار بیاورد؟درحالیکه یک اصل واحد بیشتر نمیتواند بدست بدهد و در نتیجه مشکل میشود گفت که این حرف کانت واقعا تعارضی هم با دین داشته باشد.
مسئله سکولاریسم و جدایی دین از سیاست ممکن است در آن دسته از مذاهبی که منبع دینشان فقط یک کتاب و متن غیر قابل تفسیر و غیر پویا است و اجتهاد در آن راه ندارد مطرح شود اما در تفکرخاص اسلامی که میدانید که منبع تفکر اسلامی تنها قرآن یا تنها سنت نیست،بلکه یکی از منابع اصلی تفکر اسلامی به عنوان یکی از بزرگترین منابعش عقل است،من نمیدانم که چگونه میشود این تفکر(سکولاریسم)را مطرح کنیم؟وقتی که شناخت یک مسلمان نسبت به اسلام مهمترین راهش همان باشد که عقلش درک بکند،یعنی آنچه که میخواهد اسلام بگوید از طریق جامعهء خردمندان بدست او میرسد،بنابراین چگونه ما میتوانیم جدایی دین و سیاست را مطرح کنیم؟مگر کسانی که میخواهند سیاست یک جامعهای را بگردانن و روابط بین افراد را معین بکنند،غیر از آن دست که میخواهند با عقل و خرد خودشان روابط را تنظیم کنند؟اگر اسلام بنایش بر این باشد که آنچه را که عقلا میفهمند همان اسلام است،یعنی در مسائل سیاسی و در مسائل اجتماعی و روابط افراد با یکدیگر اصولا اسلام متن مشخصی بنحو جامد و استاتیک ندارد،بلکه آن مسائل را واگذار کرده به عقلای جامعه و همانی که عقلا میفهمند،متن مذهب اسلام یک متن مشخصی نیست که بعد تعارضی بین عقل و اسلام به وجود بیاید؛یک مبانی ثابت مشخصی در امور عبادی دارد و این مبانی سیاسی همان چیزی است که جامعهء عقلا در طول تاریخ میفهمند چه بسا ممکن است متغیر باشد."