ملخص الجهاز:
"جاهلی نزد او آمد،سلام کرد و گفت:«خواجه تنها نشستهای!»گفت:«اکنون تنها شدم که تو آمدی،زیرا که به خاطر تو از مطالعهء کتاب بازماندم.
چون او از دور پیدا شد،میر علی شاه به گونهای نظر بر او کرد که گویا وی را نمیشناسد و چون نزدیک رسید،گفت:بنایی،تو بودی؟من خیال کردم که حماری است!
بنایی گفت:من هم که از دور شما را میدیدم،خیال کردم آدمی آنجا نشسته است!
او را گفت:«ای مور،این چه رنج است که بر خود نهاده و این چه باری است که اختیار کردهای؟بیا و آب و غذای مرا ببین،هر طعامی که لذیذتر باشد،تا از من زیاد نیاید به پادشاهان نرسد."