ملخص الجهاز:
"قطعه زمزمهء دیگر مهدی رضا بدلی یک صدا از بام میآمد و صد صدا به بالا میرفت بین دو لب مردم،یک فریاد بود: صدا:شهیدان زندهاند،اللهاکبر ما:شهیدان زندهاند،اللهاکبر صدا:شهیدان زندهاند،اللهالکبر ما:شهیدان زندهاند،اللهاکبر صدا،ما،صدا،ما...
او اما چیز دیگری میگفت.
پیر مادری بود،شکسته و چنان خسته که گفتی به اندازهء تمام ابرهای آسمان گریسته است.
سطح صورتش،پیشانی دهقانان منتظر باران بود و قامتش ساقهء صبور یک گندم.
اشکها در کرتهای رویش چنان جاری بود که مگر دیدههای من مرده میبودند که در آن نهرهای زلال،تشنه چون ماهی نمیشدند.
صدا،ما،صدا،ما...
ما همچنان میگفتیم با حرارت و او اما چیز دیگری میگفت.
چی میگفت؟ تا بفهمم،خاموش شدم و تنها به زمزمهء (به تصویر صفحه مراجعه شود) متفاوت او گوش سپردم: -اصغر زندهیه،الله اکبر.
دلم آمد که بلرزد؛ و اشکم آمد جاری شود،که صدایم رفت.
لختی سکوت کردم و دیگر بار که باز به فریاد آمدم،صدایم به صدای او پیوسته بود.
آن را برداشتم و به دهان گذاشتم.
-شور بود."