ملخص الجهاز:
"شیخ حسن در وسط بازار طفلی را می‌بیند که بنا برسم قدیم قاضی‌نما قلمدان را روی شال کوچک سبزی قرار داده او را صدا میزند-بچه پسر کی هستی-آقا پسر پدرم-میدانم همه‌کس پسر پدرش میباشد اسمش را میخواستم-اگر همه کس را پسر پدرشان بدانید اشتباه کرده‌اید ولی پدرم سید صفدر است-حالا وقت مرخصی شاگرد مکتبی نیست چطور آزاد شده‌ای-با معلم نساختم-یعنی چه-یعنی میخواهد برای تعلیم دو کلمه ضرب زید منت الم نشرح بمن تحمیل کند-مگر تو معنی الم نشرح را میدانی-اگر باطن امر را ندانم و نگویم از ظاهرش استفاده میکنم-گوشه‌دار حرف میزنی-خیر پهلو هم ندارد-افسوس که تربیت خانوادگی نداری-صد حیف که معنی تربیت را ندانسته‌ای-میدهم حد شرعیت بزنند ببخشید من بسن تکلیف نرسیده‌ام که شامل حد شرعی بشوم چه از دهنت خارج میشود-حرف حسابی-من را میشناسی- شما را نشناسم خودم را که خوب میشناسم اینجا اسدآباد است مواظب باش-منهم جمالم احتیاط کن-شب صفدر از طفلش مؤاخذه میکند-چرا ساکت نیستی-چرا خاموش باشم-با شیخ حسن دیروز چه کاری داشتی-شیخ حسن با من چه حرفی داشت-مگر بتو چه گفت-هرچه گفت شنید غیبت حرام است-حرف خودمانرا میزنیم بچه باید در حضور علماء مؤدب باشد-هرکس یک کاری دارد منفعت عامه را خودش میبرد لاف انا فتحنا نمیخواهد-بچه پیر نشی لاف انا فتحنا یعنی چه بقد خودت حرف بزن-بزرگتر حرف نزده‌ام باندازه عقلم صحبت میکنم-شنیده‌ام در این چند روز مکتب که با آخوندها و ملاها اینطور رفتار کرده‌ای قصد کشتنت را دارند-آقا بخدا خواب دیدم ماه و ستاره بپایم میافتد موفق نمیشوند-دروغگو این خواب را یوسف دید و در قرآن است از خودت نساز-آقا بخدا سورهء یوسف را نمیتوانم بخوانم و نام یوسف را هم نشنیده‌ام دروغگو دشمن خداست."
(
, 
, 
)
