ملخص الجهاز:
"از تواریخ مختلفه میتوان استنباط کرد که اساسا این سئوال بهانه بوده زیرا متوکل متوجه شده بود که معلم اطفال او آنان را به تشیع دعوت میکند و اثر تعلیمش در منتصر ظاهر شده لذا میخواست او را از ابین بردارد چنانکه منتصر را مورد سئوال قرار نداد و حال آنکه منتصر ولیعهد خلیفه و بر مؤید و معتز مرجح بود و بهمین جهت است که منتصر را مورد وهن قرار میداد و در مجالس باو بیاعتنائی کرده و میگفت باید تو را منتظر نامید نه منتصر و قطعا اگر فرصت یافته بود او را از ولایت عهد عزل میکرد ولی علنی شدن نیات سوء او نسبت به ولی عهد موجب شد که نامبرده با اتراک هم عقیده خود تبانی کرده و پدر را بقتل رسانید-گویند بهمین جهت عمر او کوتاه گردید و زیاده از ششماه بر اریکه خلافت جلوس ننمود ولی در همان ششماه باعمال حسنهای مبادرت نمود که تا قیام قیامت مورد تجلیل و تحسین مسلمانان است چه اولا تمام زندانیان را که غالبا از سادات و ذراری حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و یا طرفداران آنان بودند از قید زنجیر ظلم و ستم آزاد نمود ثانیا عطایای سادات و اهل مدینه و طرفداران اهل بیت را که خلفاء سلف او قطع کرده بودند برقرار نمود ثالثا فدک را باولاد حضرت صدیقه طاهره واگذارد که تا مدتی در دست آنان بود و اساسا سؤال از این امر(فضل موید و معتز بر حسنین)بحدی بیرویه و احمقانه است که مانند متوکل شخصیتی بطور واقع و نفس الامر بدان مبادرت نمیکند،بلکه بطور ظاهر برای بهانه قتل یعقوب طرح نموده بود والا خلفای عباسی که ظلم و ستم را بر خانواده نبوت و ولایت از حد گذارنیدند بهتر از تمام مسلمانان بمقام رفیع و منیع آنان پیبرده بودند چنانکه موقع سوء قصد منصور عباسی بقتل حضرت صادق علیه السلام و مرعوب شدن در موقع ملاقات آنحضرت و ظهور اعمال خاضعانه و خاشعانه او که اطرافیان را متعجب نمود و علت را برسیدند."