ملخص الجهاز:
"نهایت عشق«کاملان»را در بیت زیر خلاصه نموده و مطلب را به انجام میرسانیم: همه عالم جمال حضرت اوست او جمیل و جمال دارد دوست هم محب خود است و هم محبوب عشق و معشوق و عاشق نیکوست «شاه نعمت الله ولی» عقل و عشق در ادبیات عرفانی «عشق»، در تصوف و عرفان اسلامی بویژه در میان عارفان و پیران دیدهور و نازک خیال پارسیزبان، بعنوان مرکزیت و کانون اصلی کمالیابی انسانی و محور تمامی معارف بشری(در خلقت و هستی و عالم امکان)بشمار میرود.
» 6 حضرت مولانا چنین جمع بند نموده که: عاشقان مستند و ما دیوانهایم عارفان شمعند و ما پروانهایم ما ز عقل خویشتن بیگانهایم لاجرم دردی کش میخانهایم در ازل دادند چون جام الست تا ابد ما مست آن پیمانهایم و پیر میهنه شیخ ابو سعید ابو الخیر درهمین مورد رباعی منحصر بفردی دارد با این مضمون: جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست در عشق تو، بیجسم، همی باید زیست از من اثری نماند، این عشق زچیست؟ چون من همه معشوق شدم، عاشق کیست؟ مولانا گاهی«عشق»را مترادف و هممعنا با «طرب و وصل»(در ارتباط با سکرمدام)فرض دانسته و میگوید: ای عاشقان ای عاشقان، آمدگه وصل و لقا از آسمان آمد ندا کای ماهرویان، الصلا ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان بگرفته ما زنجیر او، بگرفته او دامان ما آمد شراب آتشین، ای دیو غم کنجی نشین ای«عقل مرگاندیش»رو، ای ساقی باقی، درآ ای هفت گردون مست تو، ما مهرهای در دست تو ای هست ما از هست تو، در صد هزاران مرحبا لیکن چاره نهایی برای وصال، جانسپاری در راه معبود است ولی اول گام در کسب آن مقام، داشتن«دل آینه صفت و چشم پاک»میباشد."