ملخص الجهاز:
"{UU}پرواز کبوترهای کاغذی موفقها و ناموفقها علی فرخمهر تصویر و جلوۀ دلربای گیسوان بلند آن درختهای بید مجنون در آب؛حوض چهارچوشۀ بزرگ وسط حیاط مدرسه،و سبیلهای سفید و پر و آویختۀ افراسیاب،بابای پیر مدرسۀ«خوشگواران»،هنوز که هنوز است در باغ خاطراتم زنده و پابرجاست.
من سی ساله و در پنجمین سال خدمت بودم و هنوز پایم به مدرسۀ خوشگواران باز نشده بود.
باید بروید و آن بچههای خوب مدرسۀ تلخآباد و شورستان و فقیرک و خوشگواران را پیدا کنید و از آنها بپرسید:«راستی بچهها،آقای«معلمدوست»را میشناسید؟» باید بروید و بپرسید:«همان آقای«معلمدوست»که تابلوی مدرسۀ تلخآباد را خودش نوشت و همان آقایی که توی خشتزنی به کمال و مرتضی و داود کمک میکرد،چهجوری بود؟چهجور آدمی بود؟» خوب،هرچه که بچهها بگویند،درست است و باید روی آن حرفها حساب کنید.
یکی دو تا آدم چربزبان و اهل تملق هم بودند که فقط مطیع بودند و گوش به فرمان؛محض آن پول اضافهای که گاهگداری به عناوین مختلف پرداخت میشد و مدرسۀ ملی خوشگواران،چربتر از جاهای دیگر با معلم حساب میکرد."