ملخص الجهاز:
"مردم آن روستا و نیز بچههای مدرسه بسیار مهربان و با محبت و صمیمی بودند،اما متاسفانه به دلیل خشکسالی و نیز نداشتن شغل،از نظر مالی در وضع بدی به سر میبردند،طوری که از هفتاد دانشآموز مدرسه،حداقل 40 نفر کفش و لباس مناسب نداشتند و هر روز در مراسم صبحگاه آنها را میدیدم،به یاد آن سال میافتادم که به خاطر نداشتن شلوار،میخواستم ترک تحصیل کنم.
بسیاری از آنها که صداقت و دلسوزی مرا دیدند،کمک کردند و مبالغی هدیه دادند و بالاخره چند روز قبل از عید نوروز برای اکثریت بچهها کفش و لباس خریدم.
در راه برگشت،از وقتی که سوار بر مینیبوس شدم تا وقتی که پیاده شدم،همواره در ذهن خود جریان این امر مهم را مرور کردم و بیشتر در این فکر بودم که:«اگرچه در این ایام عید و سال نو،به علت پرداخت اقسام وام خانهسازی نتوانستم برای خودم کفش و لباس تهیه کنم،اما از اینکه برای بچههای مدرسه کفش و لباس مناسب تهیه شد،خوشحالم."