مدرسه آبعلی (از مجموعه آب و آتش) (داستان) الأدب والفن

"درحالی‌که‌ بهرامی با اینکه خود را مغز متفکر ده می‌دانست و با اینکه همیشه‌ در هر مجلسی این جمله را تکرار می‌کرد:«من با وزیر و وکیل و دبیر و نماینده نشست‌وبرخاست کرده‌ام،»مانند سایر روستاییان؟؟؟ کار کرده بود،بهره داده بود و گاهی ناآگاهانه برای بهره کشان‌ درانیده بود و و بسیار پیش آمده بود که در این راه با مردم‌ نیازمندی مثل خودش به مخالفت پرداخته بود. بهرامی و حاج عیسی و حاجی محمد از این گروه آدمها بود آدمهایی صاف و صادق که دشمن واقعی خود را نمی‌شناختند و با زبان‌بازی بزرگان،ملاکان و سرمایه‌داران فریب می‌خوردند. » گیلانی انگار فرصتی به دست آورده باشد،گفت:«می‌دانید، قضیه از این قرار است:دکتر عبده به جبهه ملی پیشنهاد کرد که‌ ؟؟؟من نخست وزیر شوم،دست شاه را از کارها کوتاه می‌کنم. » بهرامی گفت:«ما چیزی کم و کسری نداریم؛خدا نعمت را به‌ مردم ما تمام کرده است!» اما راستی از مدیر رودهن چه خبر؟از روزی که مدرسه باز شده،این طرفها پیدایش نیست."