ملخص الجهاز:
"واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون بخلوت میرسند آن کار دیگر میکنند مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند(ص 74) واعظ شحنهشناس این عظمت گو مفروش زانکه منزلگه سلطان دل مسکین منست(ص 49) عیب حافظ گومکن واعظ که رفت از خانقاه پای آزادی چه بندی گربجایی رفت رفت(ص 61) بادهنوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست(ص 13) حافظ به وضع صوفیان و خانقاهنشینان نیز توجه دارد و آنان را به محاکمه میکشد و به اعمال ناروایشان معاتبه میسازد: صوفی شهربین که چون لقمه شبهه میخورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف(ص 188) دلم از صومعه بگرفت و خرقهء سالوس کجاست دیرمغان و شراب نابکجا(ص 5) حافظ حتی به وضع بزرگان و پیران پارسا عنایت دارد و از خطایشان غفلت نمیکند و چنین میسراید: حافظ بخود نپوشید این خرقه می آلود ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را(ص 4) فغان که نرگس مخمور شیخ شهر امروز نظر به درد کشان از سرحقارت کرد حدیث عشق زحافظ شنو نه از واعظ اگر چه صنعت بسیار در عبادت کرد(ص 65) حافظ به فقهای بیعمل نیز توبیخ دارد و با خطاب عتاب به آنان میگوید: فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام ولی به زمان اوقاف است حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زرود وز و بوریا باف است(ص 34) می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکند(ص 79) اگر این شراب خامست اگر آن فقیه پخته به هزار بار بهتر زهزار پخته خامی زر هم میکفن ای شیخ به دانههای تسبیح که چون مرغ زیرک افتد نفتد بهیچ دامی(ص 256) این مخاطبان حافظ،برایش گرفتاری آفریدند،ولی حافظ قصد مبارزه دارد و لهذا از ستیز روی برنمیتابد: آن شد اکنون که زابنای عوام اندیشم محتسب نیز این عشق نهانی دانست(ص 33) شاه ترکان سخن مدعیان میشنود شرمی از مظلم خون سیاووشش باد(ص 103) (به تصویر صفحه مراجعه شود) و بالاخره میگوید: زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی محتسب نمیداند اینقدر که صوفی را جنس خانگی باشد همچو لعل ربانی با دعای شبخیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسمست خاتم سلیمانی(ص 256) نکته چهارم حافظ در موارد بسیاری به حکومتیان و زمامداران بر میآشوبد و از ارتباط و همدستی با آنان تبری میجوید و دیگران را نیز به برائت از آنان توصیه میکند و آنها را که به شحنگان و حاکمان مرتبطند به سخریه و انتفاد میگیرد."