ملخص الجهاز:
"پس از ملکشاه،بغداد،به واسطهء رقابتهای ایجاد شده بر سر جانشینی او توانست آرامآرام شهرهای هفتگانهء«مدائن» به ترتیب تاسیس عبارت بودند از: تیسفون،بلاش گرد،وه اردشیر، به از اندیو خسرو(رومیه)،اسپانور (اسفابور)و درزیندان(ارزیجان)، یاقوت در کتاب خود در این مجموعه، از شهر نونیافذ نیز نام برده است - خاتمهء کار آل بویه نکسی بزرگ در کار ایرانیان بطور کلی و شیعیان بطور اخص ایجاد کرد، زیرا افراد این خاندان در کار تجدید حیات امپراتوری ساسانی بودند، خود را«شاهنشاه»میخواندند و مذهب تشیع را که مورد علاقه ایرانیان بود برگزیده بودند - با روی کار آمدن الناصر لدین الله (575 هـ.
ق)رکود و رخوت از خلافت رخت بربست حال نه تنها خلافت بغداد در سیاست منطقهای دخالت مستقیم میکرد،بلکه به گسترش قلمرو نیز میپرداخت - غداد در عهد ایلخانی مرکزی بود برای تدارک حمله به غرب، یعنی شامات و مصر و هرگاه ایلخان تصمیم به جنگ میگرفت، حمله از جانب بغداد آغاز میگشت - پس از فروپاشی دولت ایلخانان،بغداد مرکز حکومت جلایری قرار گرفت و این سلسله در آبادانی آن کوششها کرد - قدرت سیاسی بیشتری یابد.
در پایان این فصل یک جمعبندی مهم از حکومت سلجوقیان بر بغداد ارائه شده است:«اگر مروری بر دورهء تسلط سلجوقیان بر بغداد بیافکنیم متوجه میگردیم که نیروئی برای دستگاه خلافت عباسی باقی نمانده بود؛و چون زمان آل بویه، ایرانیان بودند که بر بغداد بطور اخص و عراق عرب بطور کلی حکم میراندند،بدین قرار:1-فرمانروایان سلجوقی چون گذشته تختی در کنار تخت خلفا داشتند که بر آن جلوس میکردند 2-در برابر وزیر عباسی که کارهای داخلی دربار را اداره میکردند وزیر اعظم ایرانی بود که به امور اداری داخلی و خارجی رسیدگی مینمود 3-فرمانروای سلجوقی حکم امیر الامرائی بغداد را داشت و نه تنها خلعت، بلکه تاج و چتر و عصای فرمانروایی را از جانب خلیفه دریافت میداشت."