ترانه های اخگر الأدب والفن

"5-دشمن بر سه گونه است دشمن و دشمن دوستان و دوست دشمنان-دنبه‌ بگرگان مسپار تجمل از تجلم بگریزید که باشد پاگیر کس بسجادهء رنگین نشود ایمان‌دار با دل پاک توان روی حقایق را دید سگ بقلاده زرین نشود شیر شکار هفت انداز گفت آقا بغلامش که بگو با خاتون‌ بهر ناهار من امروز شش انداز بساز چون حساب عددی کرد غلام اینسان گفت‌ گفت آقا که بناهار بپز هفت انداز مقام عالی جوی یوسف آبروی خود بدو درهم مفروش‌ پی تحصیل مقامی که بود عالی کوش‌ کار پست ار بکنی مرتبه‌ات گردد پست‌ مهتر اسب سرانجام شود کاه فروش ممدوح معروفی گفت باهیر خلف شاعر معروفی نام‌ گر بشعری که سرودم صله ندهیم تمام‌ نام تو بسترم از شعر و نهم برخر خویش‌ هست بردرخر کم حال ترا چیست مراه همه‌چیز در قبر بگزاریم جهان را و از آن در گذریم‌ زانچه اندوخته شد هیچ بهمره نبریم‌ تانگوئی کفن از بهر بدن باقی ماند کفن و تن بین قبر نهیم و گذریم 1-از تجمل بگریز-پاگیر است-با سجادهء رنگین کسی ایمان‌دار نشود- با دل پاک روی حقیقت را توان دید-سگ بقلادهء زرین شیر شکار نشود."