ملخص الجهاز:
"بعد هم کلی وسائل دیگر عکاسی،از دوربین گرفته تا مواد شیمیائی،در لندن تهیه کردم و با خودم به ایران بردم.
گفتم توی روستاها و شهرها راه میافتم و از آدمهای کوچه و بازار عکس میگیرم.
نگاهم از توی دوربین به پرندهای افتاد که روی سر مجسمهء وسط میدان نشسته بود و مشغول«کار»ی بود!لحظهای نپائید که پاسبان مامور در میدان،شتابان به طرفم آمد و با عصبانیت پرسید که:«از چی عکس میگیری؟!»تازه به خود آمدم که عکاسی در کوچه و بازار هم اجازه از بالا میخواهد!نمیخواستم از کسی اجازه بگیرم.
اگرچه ناخوشی و گذشت زمان چشمهای چوبک را بیرحمانه ضعیف کرده است ولی هنوز هم نگاهش تیز و براست.
گوئی که باز هم در جستجوی آدمهای کوچه و بازار و قصههایش:بلقیس،کاکلزری،احمدآقا...
جستجوی چوبک اگر برای یافتن چهرههائی شبیه به حافظ و فرخی و منوچهری نافرجام ماند؛اما از دوستان و هنرمندان زمان خود چون صادق هدایت و علی دشتی و ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد و..."