ملخص الجهاز:
"خود امیر،طی یک گزارش خود،درین باب اشارهای دارد که: «جناب موسیو گوبینو وزیرمختار،نزدیک دو ماه است وارد شده،و در اوایل ورود دو سه روز بیشتر در پاریس نمانده،حتی جناب موسیو وردان دلویس وزیر امور خارجه را هم ملاقات نکرده،فقط برای اعلام ورود خودش کارتی به وزارت امور خارجه گذاشته و به ییلاقات پاریس رفته بود،این روزها مراجعت کرده،و موسیو وردان دلویس را ملاقات نموده است-و کمترین، خبر دارم که موسیو وردان دلویس نارضامندی دولت علیه را از رفتارهای او اظهار کرده است-و به همین جهت موسیو گوبینو-از روزی که آمده از کمترین دیدن ننموده-چون رسم این است که سبقت دیدن از او شود-تا مشار الیه نیاید کمترین هم نخواهم رفت...
امیرنظام یکی از هزاران روستائی صاحب فرهنگ ایرانی است که در سال 1236 هـ/1820 م -روزهایی که ناپلئون بزرگ در سنت هلن میگذرانید-در قصبه بیجار[از توابع گروس کردستان] (1)-این حکایت را به ناصر الدین شاه و امیرکبیر،و همچنین به فرهاد میرزا نیز نسبت دادهاند(رجوع شود به از پاریز تا پاریس ص 304 و اژدهای هفتسر،ص 687 چاپ سوم.
مرحوم صدر الاشراف مینویسد:«ناصر الدینشاه مایل نبود که جز مأمورین دولت-که به سفارتهای ممالک خارج میروند یا تجاری که به تجارت به خارج میروند-اهالی مملکت به خارجه یعنی اروپا مسافرت کنند،ونمیخواست چشم و گوش اهالی به واسطه دیدن اوضاع ممالک اروپائی و آشنایی با رجال آن ممالک باز شود-چنانکه بعدها مطلع شدم که وقتی میرزا نصر الله خان مشیر الدوله وزیر امور خارجه میخواست پسرهای خود میرزا حسن خان-که بعدها مشیر الدوله[پیرنیا]لقب گرفت-و میرزا حسن خان-که بعدا به مؤتمن الملک ملقب شد،و میرزا علی اصغر پسر دیگرش را برای تحصیل به فرنگ بفرستد-ناصر الدین شاه اجازه نمیداد،تا به اصرار اتابک صدراعظم و دادن هزار عدد پنجهزاری طلا،اجازه مسافرت آنان را گرفت..."