ملخص الجهاز:
"از دست من کاری ساختهس؟ صدای مرد زخم پشت من ولی دیری است با دهانی باز میپاید طلوع روشن خورشید مخملوار انگشتهایت را معجزگر.
(دوربین روی اتومبیل در جاده چالوس باز میشود.
زن بر لبه صندلی عقب با حالت کنجکاو و شیفته نشسته است و دستها را به پشتی صندلی جلو،نزدیک شانههای مرد تکیه داده و چشم به جاده جلو دوخته است.
نگاه مرد پایین میافتد و دوربین دوباره جاده را مینگرد.
زن،جوان،با ظاهر دختر،پشت سرش ایستاده است،مرد همانطور که نشسته سر را به عقب خم میکند و میگوید) صدای مرد -تا دست تو را به دست آرم از کدامین کوه میبایدم گذشت تا بگذرم از کدامین صحرا از کدامین دریا میبایدم گذشت با بگذرم صدای زن: (زن راه میافتد به طرف در) دستانت آشتی است و دوستانی که یاری میدهند تا دشمنی از یاد برده شود...
(مرد در نمایی دیگر با صورت متعجب گوش میدهد و ادامه حرفهای زن روی صورت او شنیده میشود) -من حتی نمیتونستم فکرشم بکنم که شما دارید از دریاها و کوهها و صحراها میگذرید...
) مرد با صدای پچپچ آهسته: (پشت فرمان،جلو را نگاه میکند.
مرد تکیه به مبل داده و پاهایش را روی زمین دراز کرده است.
(دوربین رفتن زن و میزبان را نشان نمیدهد،بلکه روی مرد متمرکز میشود و کمکم به او نزدیک میگردد و تغییر آشکار چهرهاش را مینمایاند.
صدای دختربچه -خوب حالا فکر میکنی تصمیم درست گرفتی؟کجا داری میری،کجا میخوای بری؟ مرد: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش...
در محل توقف کردن اتومبیل در جاده چالوس (صحنه دور زدن تکرار میشود و باز،دوربین ثابت محو شدن اتومبیل را نشان میدهد."