ملخص الجهاز:
">غروب چمن هـ.
ا. سایه (به تصویر صفحه مراجعه شود) با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزههای پریشان به من بگو اندیشههای سوختهء ارغوان ببین رمز خیال سوختگان بیسخن بگو آن شد که سر به شانهء شمشاد میگذاشت آغوش خاک و بیکسی نسترن بگو شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو از ساقیان بزم طربخانهء صبوح با خامشان غمزدهء انجمن بگو زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت وین موج خون که میزندش در دهن بگو سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد این ماجرا به آینهء دلشکن بگو آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد سرو سیاه من ز غروب چمن بگو."