ملخص الجهاز:
"» و رفت سراغ یکی از بچههای کلاس که پسر مردی فاضل و مشهور بود و پدرش صاحب امتیاز و سردبیر مجلهء معروفی در اصفهان،من حرفهای آنها را نشنیدم،ولی فردا که با 15 ریال وجه نقد آمدم شاهرخ آن را گرفت و به پسرک داد و کتابی با خود آورد.
سال بعد در امتحان بورس تحصیلی فولبرایت شرکت کردم،قبول شدم و شاد و شنگول از دو سالی که در دانشگاههای امریکا خواهم گذراند و دست کم انگلیسی خواهم آموخت،نامهای به شاهرخ نوشتم پاسخ او،پاسخی که بعدها خودش«چکشی-انقلابی»خواند،نقطهء عطف دیگری در زندگی من بود،چنان تکانم داد که اثراتش هرگز محو نشد.
ولی در اینجا توجه من به نقش زمان در ساختن و پرداختن این رابطه نیست بلکه در این است که پس از ساخت و پرداخت حالا این رابطه،این که هست چه کیفیتی دارد؟دو جانی که در غفلت شاد جوانی به هم برخوردند و در بازار دراز و آشفته، سرپوشیده و نیمه تاریک که به زندگی ما بیشباهت نیست،همراه شدند حالا همدیگر را چه جور در مییابند،در سکوت،در نگاه،شوخیها با تک مضرابهای گاه و بیگاه برای وارونه جلوه دادن چیزی که هست و کاستن از شدت آن،هم گفتن و هم وانمودن که نمیگوییم،یا نگفتنی گویا یا کنایهای رفیقانه؟دیروز که به حسن تلفن کردم گفتم باز هم که دور و بر ما (به تصویر صفحه مراجعه شود) میپلکی،گفت از بدشانسی یک عمر است که سرگردانیم.
نگران آخرین کتابش،با عنوان ارمغان مور،بود که در تهران در دست چاپ است و برای غلطگیری نهایی فرستاده شده بود و بیش از نیمی از آن را بیشتر تصحیح نکرده بود، گفت که در کجاست و از من خواست بقیهاش را بازخوانی و آمادهء چاپ کنم و به ناشر برسانم."