ملخص الجهاز:
"مهرماه سال 1363 را هنوز به یاد دارم،پس از سپری نمودن دو سال تحصیلی در مرکز تربیت معلم و باور این مطلب که دیگر همه چیز را آموختهایم و اینک با سلاح علم و تخصص به عنوان معلمی که یک سروگردن بالاتر از دانشآموزان قرار دارد!
بندهء جناب معلم نیز با آویزه گوش قرار دادن پند جناب سعدی که: استاد معلم چو بود بیآزار خرسک بازند کودکان در بازار تصمیم بر این گرفته بودم که با شدت و قاطعیت هرچه تمامتر کلاس را اداره نمایم!فاصله بین دانشآموزان و من هر روز بیشتر میشد،به راحتی میشد این جدایی و بیگانگی را در چهره آنها دید.
هنوز قیافههای رنگپریده اطفالی را که همهء آرمان و آرزوهایش مدرسه و معلم بود و اینک چوب جهل را(جهل به انتخاب روش تربیتی مناسب)بر دستهای نازکشان احساس میکنند در نظرم مجسم است.
مگر میشود حصارهای جدایی را از میان برداشت؟ مگر ممکن است دیوارهای فاصله و بیگانگی را خراب کرد؟ مگر..."