شعر و ادب: یک دریچه آسمان الأدب والفن

"یک دریچه آسمان نقش روزگار جهان بگشتم و سر تا سر به شهر و دیار نیافتم که فروشند بخت در بازار زمانه،مرد مصاف است و من ز ساده‌دلی‌ کنم به جوشن تدبیر،و هم دفع مضار1 کفن بیاور و تابوت و جامه نیلی کن‌ که روزگار،طبیب است و عافیت،بیمار زمنجنیق‌2فلک سنگ فتنه می‌بارد تو ابلهانه گریزی در آبگینه حصار3 عرفی شیرازی 1-ضرر 2-آلت پرتاب سنگ 3-حصار شیشه‌ای خوناب دل از چشم تو باران گرم می‌ریزد شبنم ز رخت سپیده‌دم می‌ریزد چون گل،گل خون پاکت ای کشتهء عشق‌ خوناب دل از چشم قلم می‌ریزد محمد علی مردانی به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) تمثیل بی‌نشانی گل نام دیگرت بود محبوب آسمانی‌ اسطوره نجابت تمثیل بی‌نشانی‌ آن کلبهء محقر خود طور دیگری بود موسی شنید هرچند تحقیر لن‌ترانی‌ از برق برق چشمت خورشید می‌تراوید وز اشک نیمه شبها گلهای آسمانی‌ فهمیده بودم این را خورشید بی‌زبان گفت‌ این فوج اختران را شبها تو می‌فشانی‌ در هر غروب خورشید با یاد زخمهایت‌ پهلوی آسمان هم می‌گردد ارغوانی‌ عطشان‌تر از کویریم ای ابر پر کرامت‌ و این آتش درون را تنها تو می‌نشانی‌ همسایه باش با من خورشید نیمه شبها تنها تو سایه‌ها را تا نور می‌کشانی قربان ولیشی شاعران معمولی!"